قهوهتلخ

#قهوه_تلخ:)
Part24
دیانا:نوتیف‌پیام‌ارسلان‌اومد‌رو‌گوشیم.
+کلید‌زیر‌گلدونه‌.
کلیدو‌برداشتم‌درو‌باز‌کردم‌چمدونو‌کبوندم‌زمین‌نشستم‌زانو‌هامو‌بقل‌کردم...
____
مهدیس:‌نمیدونستم‌چجوری‌حالمو‌توصیف‌کنم‌بشدت‌خسته‌‌بودم.
بعد‌از‌در‌اوردن‌لباسا‌از‌تو‌چمدون‌‌رفتم‌حموم..
(5مین‌بعد)
موهامو‌پیچیدم‌دور‌حوله‌...
خوابیدم...
محراب:یه‌دور‌تو‌عمارت‌زدم...
این‌خونه‌زیادی‌بزرگه...
خسته‌شدم‌هرجا‌میرم‌دوتا‌گوریل‌پشتم‌راه‌میان....
گوشیمو‌برداشتم‌به‌همشون‌پیام‌دادم(خیلی‌این‌مدت‌زحمت‌کشیدید‌دیگه‌نمیخاد‌بیاید‌عمارت)
سوییچ‌ماشینو‌برداشتم‌رفتم‌یه‌املاکی...
خونه‌رو‌برای‌فروش‌گزاشتم‌با‌تمام‌وسایل...
سوار‌ماشین‌شدم...
در‌باز‌شد‌مهشاد‌سوار‌ماشین‌شد...
مهشاد:چه‌عجب‌گوریلات‌باهات‌نیستن...
محراب:چرا‌گم‌نمیشی؟
مهشاد:داری‌تند‌میری...
محراب:کاری‌نکن‌با‌دستای‌خودم‌بکشمت...
مهشاد:جرعتشو‌داری؟
محراب:گمشو‌پایین...
مهشاد:ناراحت‌شدم...
محراب:مهم‌نیست.
مهشاد‌:خدافز
محراب:امیدوارم‌دیگه‌نبینمت...
__________
مهدیس:‌هوا‌تاریک‌شده‌بود....
نمیدونم‌چند‌ساعت‌خواب‌بودم....
وقتی‌پاشدم‌هیچکی‌خونه‌نبود...
حتا‌بادیگارد‌ها‌عم‌نبودن...
از‌پله‌ها‌اروم‌اروم‌پایین‌میرفتم...
که‌محراب‌اومد‌تو...
محراب:سلام...
مهدیس:از‌قیافش‌معلوم‌بود‌اوکی‌نیس..
سلام.خوبی.
محراب:اره.
مهدیس:تنش‌ب‌تنم‌خورد‌و‌از‌کنارم‌از‌پله‌ها‌بالا‌رفت....
محراب:رفتم‌تو‌بالکن‌یه‌سیگار‌روشن‌کردم‌کنار‌لبم‌گزاشتم...
مهدیس:دوتا‌قهوه‌درست‌کردم...
رفتم‌پیش‌محراب...
ام‌بیا...
محراب:مرسی...
مهدیس:احساس‌میکنم‌یچیزی‌شده....
محراب:خونرو‌گزاشتم‌برای‌فروش‌با‌وسایل...
مهدیس:خوبه.
محراب:همین؟
مهدیس:حوصله‌ندارم‌نظر‌بدم‌و‌بعدش‌بخای‌برینی‌بهم...
بقول‌خودت‌تو‌منو‌خریدی...
صدام‌میلرزید‌و‌جوری‌تو‌چشام‌اشک‌جمع‌شده‌بود‌که‌همه‌جارو‌تار‌میدیدم.....
محراب:مهدیس‌ام‌خب‌چجوری‌بگم...
من‌از‌یمدت‌به‌بعد‌واقن‌عاشقت‌شدم...
احساس‌کردم‌فقط‌تو‌درکم‌میکنی...
فقط‌تو‌برام‌میمونی...
مهدیس‌:لیوان‌قهومو‌رو‌میز‌گزاشتم‌و‌از‌بالکن‌رفتم‌بیرون...
نفس‌عمیقی‌کشیدم‌و‌رفتم‌تو‌اتاقم...
اهنگو‌پلی‌کردم...
سیگارو‌کنار‌لبم‌گزاشتم....
تا‌میتونستم‌برای‌خودم‌اشک‌ریختم...
احساس‌میکردم‌اشکام‌دارن‌تموم‌میشن...
محراب:یادم‌نمیاد‌تاحالا‌برای‌ادمی‌گریه‌کرده‌باشم...
اون‌با‌همه‌فرق‌داره....
"ادامه‌دارد"
دیدگاه ها (۲)

احساس‌میکنم‌یکی‌دیگه‌شده🦖

بس‌ک‌همش‌موعاش‌بلوند‌بوده‌عادت‌ندارم‌اینجوری‌‌ببینمش🦖😭

اون‍‌ رف‍‌اق‍‌ت‍‌ای‍‌ی ک‍‌ه‍‌ ح‍‌ت‍‌ی ن‍‌م‍‌ی‍‌دون‍‌ی چ‍‌ی‍‌...

خندم‌میایه😍👍

Revenge or love ? Part 3 با قدم های لرزونی که سعی در محکم ...

نفرین شیرین. پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط