و ناگاه؛ از آتش لب هایش جرقه ی لبخندی پرید
و ناگاه؛ از آتش لب هایش جرقهی لبخندی پرید
در ته چشمانش، تپهی شب فرو ریخت
و من، در شکوه تماشا،
فراموشی صدا بودم .💙✨
#هنوزمهمونی
در ته چشمانش، تپهی شب فرو ریخت
و من، در شکوه تماشا،
فراموشی صدا بودم .💙✨
#هنوزمهمونی
۱۵.۵k
۰۶ آذر ۱۴۰۱