و ناگاه از آتش لب هایش جرقهی لبخندی پرید

و ناگاه؛ از آتش لب هایش جرقه‌‌ی لبخندی پرید
در ته چشمانش، تپه‌ی شب فرو ریخت
و من، در شکوه تماشا،
فراموشی صدا بودم .💙✨

#هنوزم‌همونی
دیدگاه ها (۰)

🌸میلاد #حضرت_زینب_سلام‌الله‌علیها روز پرستار مبارک باد.#بی‌ب...

تو وقتى مى بينى من افسرده امنبايد بگذرى ،سكوت كنى يا فقط همد...

دقیقا همون لحظه ای که فکر کردی من نفهمیدم، من به این فکر میک...

بہ هـنگام نـگویـیم ٺـلخ مـیشود ((:✨!#مکتوبات

بوی الکل و مواد ضد عفونی بینی دختر را میسوزاند. همه جا برای...

پارت:۸ (پیوند اجباری)

من عاشق شدمپارت (19)☆☆☆☆☆☆☆☆☆هه سو:باشه فقط دیگه تکرار نشهته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط