پارت۷۴
-بیا جوجه
رفتیم تو حموم و قشنگ تمیز شدیم اومدیم بیرون ساعت ۶ شب بود سریع کارامو کردم و آرایش دارکی کردمو لباسمو پوشیدم موهامو اتو کردم و دورم ریختم ساعت ۹ شد
-کورررشش بیا زیپ لباسمو ببنددد
-باشه توله
اومد که تا منو دید گفت
-اینجوری میدزدنتا
-اولین مهمونی رو یادته کورش
-😄😄اره ۴ سال پیش چه دورانی بودا جون میده یه بار دیگه بفروشمت دوباره بگردم دنبالت و دوباره عاشقت شم
-اره حتما ولی ایندفعه من میفروشمت
-😂😂بیا توله سگ بیا مسخره بازی در نیار
زیپ لباسمو بست و کیفمو برداشتمو رفتیم خیلی گشنم بود وسطای راه بودیم که قارو قور شکمم درومد
-کورش
-جونم
-میشه بریم یه چی بخوریم گشنمه
-اره عزیزم بریم
رفتیم داخل یه رستوران ساعت ۱۱ مهمونی شروع میشد و الان ۹و نیم بود رفتیم تو رستوران که بعد از سفارش غذا یاد نازنین افتادم
-چه روزایی داشتم باهاش چه خوشگذرونی هایی حقش نبود برای حسودی کردن بمیره عصبی بودم میتونستم ببخشمش ولی نکردم
-چی شده . باز داری به نازنین فک میکنی؟
-اره نباید میکشتمش
-افسوس خوردن فایده نداره دوست هم بدرد نمیخوره یاد بگیر فقط خودت میتونی به خودت حسودی کنی فقط خودت میتونی با خودت خوشبگذرونی فقط خودت میتونی به آرزوهات برسی خودتت پس برای این کار باید هر موانعی رو کنار بزنی تا به خواستت برسی همون کاري که نازنین کرد اون برای اینکه زندگی ما رو نابود کنه زندگی خودشم نابود کرد برای خواسته خودش دست به هرکاری زد
-اهوم
-حالا هم نمیخواد ناراحت باشی بیا غذا بخوریم بریم
-اوکی
داشتیم غذا میخوردیم که کورش گفت
-رها تو فردا پریود میشی درسته
-اره فک کنم چطور
-هیچی همینجوری
غذا که تموم شد سوار ماشين شدیمو رفتیم سمت مهمونی
رفتیم تو حموم و قشنگ تمیز شدیم اومدیم بیرون ساعت ۶ شب بود سریع کارامو کردم و آرایش دارکی کردمو لباسمو پوشیدم موهامو اتو کردم و دورم ریختم ساعت ۹ شد
-کورررشش بیا زیپ لباسمو ببنددد
-باشه توله
اومد که تا منو دید گفت
-اینجوری میدزدنتا
-اولین مهمونی رو یادته کورش
-😄😄اره ۴ سال پیش چه دورانی بودا جون میده یه بار دیگه بفروشمت دوباره بگردم دنبالت و دوباره عاشقت شم
-اره حتما ولی ایندفعه من میفروشمت
-😂😂بیا توله سگ بیا مسخره بازی در نیار
زیپ لباسمو بست و کیفمو برداشتمو رفتیم خیلی گشنم بود وسطای راه بودیم که قارو قور شکمم درومد
-کورش
-جونم
-میشه بریم یه چی بخوریم گشنمه
-اره عزیزم بریم
رفتیم داخل یه رستوران ساعت ۱۱ مهمونی شروع میشد و الان ۹و نیم بود رفتیم تو رستوران که بعد از سفارش غذا یاد نازنین افتادم
-چه روزایی داشتم باهاش چه خوشگذرونی هایی حقش نبود برای حسودی کردن بمیره عصبی بودم میتونستم ببخشمش ولی نکردم
-چی شده . باز داری به نازنین فک میکنی؟
-اره نباید میکشتمش
-افسوس خوردن فایده نداره دوست هم بدرد نمیخوره یاد بگیر فقط خودت میتونی به خودت حسودی کنی فقط خودت میتونی با خودت خوشبگذرونی فقط خودت میتونی به آرزوهات برسی خودتت پس برای این کار باید هر موانعی رو کنار بزنی تا به خواستت برسی همون کاري که نازنین کرد اون برای اینکه زندگی ما رو نابود کنه زندگی خودشم نابود کرد برای خواسته خودش دست به هرکاری زد
-اهوم
-حالا هم نمیخواد ناراحت باشی بیا غذا بخوریم بریم
-اوکی
داشتیم غذا میخوردیم که کورش گفت
-رها تو فردا پریود میشی درسته
-اره فک کنم چطور
-هیچی همینجوری
غذا که تموم شد سوار ماشين شدیمو رفتیم سمت مهمونی
۳.۴k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.