پارت۷۵

وارد مهمونی که شدیم به حالت جدی کورش که دیگه واسم عادی شده بود نگاه کردم
-قربان
-بگو
-بریم بشینیم اونجا
-اره
رفتیم نشستیم که یه دختر اومد نزدیکش
راستش منو به عنوان دستارش میشناختن چون برام خطرناک بود که منو به عنوان دوست دخترش بدونن
-او چه مستر جذابی
-.
-حرف نمیزنی
-.
-اصن میدونی من کیم
پاشدم و با دستم زدم تو صورتش و اومدن و جعمش کردن
خیلی آروم جوری که کورش بشنوه به فارسی گفتم
-زندگیم اینجا زیادی شلوغ نیست واقعا حس بدی دارم
-نه اصلا
-الان چرا سرد حرف میزنی خو کسی که نمیفهمه
-ما قبلا راجبش حرف زدیم وقتی با عشق حرف بزنم باهات همه متوجه میشن مجبورم سرد رفتار کنم
-اوم اوکی
-اووو مستر کورش بزرگ مافیای جهان
-حرفتو بگو
-ازت میخوام بازی کنیم
-رها
-جانم قربان
-تو باهاش بازی میکنی
-نه من میخوام سر قرارداد کانادا باهاتون بازی کنم اگه من بردم قرار داد مال منه ولی اگه شما بردی قرار داد مال شما
-حوصله مسخره بازی ندارم چه بخوای چه نخوای قرار داد مال منه پس صابون الکی به دلت نزن حوصله وقت تلف کردن با پیر سگی مثل تو رو ندارم