در دلم می آیی و هی بیقرارم می کنی

در دلم می آیی و هی بیقرارم می کنی
نا امیدم من ؛ چرا امیدوارم می کنی ؟

این که میدانی که سهم من نخواهی شد؛چرا
با قرار چشمهایت بیقرارم می کنی ؟

بوسه هایت داغ عشقی بر جبینم میزند
لاله ی آزاده ام ،تو داغدارم می کنی

با همین تفسیر آیات دوچشمانت مرا
پیش چشم زاهدان بدعت گذارم میکنی

پادشاه ملک عقلم لیک با فرمان عشق
اختیارم برده و بی اختیارم می کنی

آه، با موج نگاهت مثل دریا دائما
ابر چشمم بارور تا اشکبارم می کنی

با شراب چشم هایت در خرابات دلم
عاقبت روزی مرا باده گسارم می کنی

با دلم این روز ها ناسازگار و دشمنم
هی میانجی می شوی و سازگارم میکنی

یوکابد
دیدگاه ها (۸)

میلاد خسته منمیلاد خسته من تولدت مبارکجشن شروع تازه منتنهائی...

داداش حامد تولدت مبارک . امیدوارم همیشه در تمام مراحل زندگیت...

از جداشدن نوشتی رو تن زخمی هر برگگریه کردم و نوشتم نازینم یا...

یخ زده اند انگار... روزهای کهنه منیا که از یاد رفته اند ... ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط