frozen hearts
frozen hearts
پارت 15
ویو هیون
یه ماه از اومدن فلیکس و هان میگذره من واقعا عاشق فلیکس ام میخوام تا ابد مال من باشه. پدرم امپراتور چان دعوت کرده تا ازدواج ما رو رسمی کنن. از یه سمت من استرس داشتم ولی بیشتر از من اینو استرس داشت چون اینو رعیتی بود که عاشق شاهزاده شده بود. بعد کلی انتظار امپراتور چان وارد شد.
چان: بچه ها من کوشن ؟
چانگبین : نگران نباش پیش عشقاشون اند.
ما از اتاق همراه کاملا مون بیرون اومدیم.
هان و فلیکس( با استرس): س.. سلا.. مم.
چان به سمت هان و فلیکس میاد و اونا رو بغل میکنه.
چان : خوبید ؟ دلم تنگ شده بود نگران بودم.
هان و فلیکس : ما خوبیم ببخشید نگرانت کردیم.
چان : خب خب دایی تون دزد شده دزدتون حالا ببینم دوست دارید واقعا ازدواج کنید
هان : بابا من واقعا عاشق اینو شدم لطفا اجازه ازدواج ما رو بدید.
چان : لینو میدونی که اگه با هان ازدواج کنی باید به سرزمین ما بیای هان جانشین منه باید در سرزمین خودش باشه؟
لینو : من سرباز این سرزمین ام امیدوارم پادشاه من ببخشید ولی بدون اجازه ایشوان هم شده با عشقم میمونم.
چان : باشه قبول میکنم.
با موفقیت پدر فلیکس من و فلیکس و هان و لینو ازدواج کردیم. بعد جشن کلی مشروب خوردیم و مست برگشتیم.
ویو فلیکس
هیون خیلی مست بود و مدام زمزمه میکرد بیبی بوسه خجالت میکشم و به یه بهونه می پیچوندمش. به اتاق رسیدیم از خستگی خودم و اون روی تخت انداختم که
(اسمات داخل کامنت ها)
پارت 15
ویو هیون
یه ماه از اومدن فلیکس و هان میگذره من واقعا عاشق فلیکس ام میخوام تا ابد مال من باشه. پدرم امپراتور چان دعوت کرده تا ازدواج ما رو رسمی کنن. از یه سمت من استرس داشتم ولی بیشتر از من اینو استرس داشت چون اینو رعیتی بود که عاشق شاهزاده شده بود. بعد کلی انتظار امپراتور چان وارد شد.
چان: بچه ها من کوشن ؟
چانگبین : نگران نباش پیش عشقاشون اند.
ما از اتاق همراه کاملا مون بیرون اومدیم.
هان و فلیکس( با استرس): س.. سلا.. مم.
چان به سمت هان و فلیکس میاد و اونا رو بغل میکنه.
چان : خوبید ؟ دلم تنگ شده بود نگران بودم.
هان و فلیکس : ما خوبیم ببخشید نگرانت کردیم.
چان : خب خب دایی تون دزد شده دزدتون حالا ببینم دوست دارید واقعا ازدواج کنید
هان : بابا من واقعا عاشق اینو شدم لطفا اجازه ازدواج ما رو بدید.
چان : لینو میدونی که اگه با هان ازدواج کنی باید به سرزمین ما بیای هان جانشین منه باید در سرزمین خودش باشه؟
لینو : من سرباز این سرزمین ام امیدوارم پادشاه من ببخشید ولی بدون اجازه ایشوان هم شده با عشقم میمونم.
چان : باشه قبول میکنم.
با موفقیت پدر فلیکس من و فلیکس و هان و لینو ازدواج کردیم. بعد جشن کلی مشروب خوردیم و مست برگشتیم.
ویو فلیکس
هیون خیلی مست بود و مدام زمزمه میکرد بیبی بوسه خجالت میکشم و به یه بهونه می پیچوندمش. به اتاق رسیدیم از خستگی خودم و اون روی تخت انداختم که
(اسمات داخل کامنت ها)
- ۷.۸k
- ۲۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط