"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی بچه نمیخواستی چون....☁️✨پارت پنجم:////
با صدای گروپی که اومد نگاهی به آخر کلاس انداختم... با دیدن جانا که بیحال روی زمین اوفتاده ترسیده به سمتش دویدم و سرش رو بغل کردم...جانا... جانا چشماتو باز کن عزیزم...وقتی دیدم جوابی نمیده برخلاف میلم سیلی محکمی به گونه سمت چپش زدم که باعث شد گونش سرخ بشه و لبش پاره شه... از تو کیفم بطری آب رو در آوردم و چند قطره به صورتش پاشیدم که چشماش رو باز کرد... جانا عزیزم حالت خوبه؟
جانا{آره خوبم ولی اخ اینجام درد میکنه*اشاره به قلبش*
هی جین{صب... صبر کن ببینم تو... تو بیماری قلبی داری؟
جانا{آره بخاطر همین بعضی وقتا حالم بد میشه.
هی جین{آها... راستی بابت سیلی که بهت زدم هم معذرت میخوام.
جانا{اشکالی نداره*خنده خرگوشی*
هی جین{خب دیگه بلند شو برو تو حیاط فکر کنم خانوادت اومدن...با لبخند کیوتی از رو پام بلند شد و بعد از تشکر و خداحافظی به سمت حیاط دوید...بعد از رفتنش از کلاس خارج شدم و به سمت سالن اجتماعات حرکت کردم.
*عمارت جئون*
جونگ کوک{داشتم برگه های مربوطه به قرار داده یه شرکت رو بررسی میکردم که در با شدت بالایی باز شد و به دیوار کوبیده شد...ترسیده از جام پریدم که با دیدن قیافه شاد و شنگول جانا نفسم حبس شدم رو عصبی بیرون فرستادم...جئون جانا تو آخرش منو با این کارات میکشی.
جانا{میخواستم بترسونمت تا اینقدرو بخندم*با انگشتاش میزان کمی رو نشون میده*
جونگ کوک{خنده ریزی و کردم و تو بغلم گرفتمش و انگشتای کوچولوش تو دستم گرفتم و نوازشون کردم... اومدم گونش رو ببوسم که با دیدن زخم گوشه لبش و گونه ورم کردش رگ گردنم متورم شد... جانا کی این بلا رو سرت اورده*صدای دورگه و عصبی*
جانا{مع... معلممون*ترسیده*
جونگ کوک{لباساتو بپوش میریم مدرسه*عصبی*
جانا{اما... اما بابا اون...
جونگ کوک{*نگاه دارک*
*40 دقیقه بعد*
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
1k شدنمون مبارک🐢🌿
وقتی بچه نمیخواستی چون....☁️✨پارت پنجم:////
با صدای گروپی که اومد نگاهی به آخر کلاس انداختم... با دیدن جانا که بیحال روی زمین اوفتاده ترسیده به سمتش دویدم و سرش رو بغل کردم...جانا... جانا چشماتو باز کن عزیزم...وقتی دیدم جوابی نمیده برخلاف میلم سیلی محکمی به گونه سمت چپش زدم که باعث شد گونش سرخ بشه و لبش پاره شه... از تو کیفم بطری آب رو در آوردم و چند قطره به صورتش پاشیدم که چشماش رو باز کرد... جانا عزیزم حالت خوبه؟
جانا{آره خوبم ولی اخ اینجام درد میکنه*اشاره به قلبش*
هی جین{صب... صبر کن ببینم تو... تو بیماری قلبی داری؟
جانا{آره بخاطر همین بعضی وقتا حالم بد میشه.
هی جین{آها... راستی بابت سیلی که بهت زدم هم معذرت میخوام.
جانا{اشکالی نداره*خنده خرگوشی*
هی جین{خب دیگه بلند شو برو تو حیاط فکر کنم خانوادت اومدن...با لبخند کیوتی از رو پام بلند شد و بعد از تشکر و خداحافظی به سمت حیاط دوید...بعد از رفتنش از کلاس خارج شدم و به سمت سالن اجتماعات حرکت کردم.
*عمارت جئون*
جونگ کوک{داشتم برگه های مربوطه به قرار داده یه شرکت رو بررسی میکردم که در با شدت بالایی باز شد و به دیوار کوبیده شد...ترسیده از جام پریدم که با دیدن قیافه شاد و شنگول جانا نفسم حبس شدم رو عصبی بیرون فرستادم...جئون جانا تو آخرش منو با این کارات میکشی.
جانا{میخواستم بترسونمت تا اینقدرو بخندم*با انگشتاش میزان کمی رو نشون میده*
جونگ کوک{خنده ریزی و کردم و تو بغلم گرفتمش و انگشتای کوچولوش تو دستم گرفتم و نوازشون کردم... اومدم گونش رو ببوسم که با دیدن زخم گوشه لبش و گونه ورم کردش رگ گردنم متورم شد... جانا کی این بلا رو سرت اورده*صدای دورگه و عصبی*
جانا{مع... معلممون*ترسیده*
جونگ کوک{لباساتو بپوش میریم مدرسه*عصبی*
جانا{اما... اما بابا اون...
جونگ کوک{*نگاه دارک*
*40 دقیقه بعد*
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
1k شدنمون مبارک🐢🌿
۱۲۲.۰k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.