بیبی بوی کوچولوی من پارت:۴
"مشتاق دیدار! فکر کنم توی تربیت بچت به مشکل برخوردی!"
سان هو پشت سر پدرش وارد پذیرایی شد. آقای لی هم به حرف اومد:
"چیشده که مین شوگا اومده اینجا؟"
با خشم و حرص توی چشمای یونگی نگاه میکرد.
اما یونگی کاملا ریلکس بود و هدفش بیشتر حرص دادن لی بود.
"پسرت به پسرم بی احترامی کرده، نمیتونم چنین کاریو ببخشم."
باند یونگی موفق ترین باند توی کل مافیا آسیا بود.
برای همین نترسیدن در برابر یونگی خیلی سخت میشد. یونگی همین الان میتونست خونه رو روی سرشون خراب کنه.
رو به پسرش برگشت و گفت:
"جیمینی، لی سان هو همینه، نه؟"
"اره"
"کارشو الان تمام میکنم!"
جیمین که به شدت ترسیده بود نمیدونست باید چیکار کنه
"یونگی، بیا ولش کنیم"
"جیمین تو کاری نداشته باش"
"اوهوم"
یونگی تفنگ رو سمت اقای لی گرفت و گفت
"اگه نمیخوای خودتو پسرت کشته شین از جیمین معذرت خواهی کنید!"
اقای لی گفت
"مین یونگی این کارا لازمه؟ اونا فقط یه دعوای کوچیک کردن!"
یونگی پوزخندی زد و گفت
"هیچ کس حق نداره جیمین رو اذیت کنه"
(اخرش رو با داد گفت)
(نویسنده:افرین خوشم اومد
یونگی:خفه شو بنویس
نویسنده:😐😐)
که اقای لی رو به پسرش کرد و گفت
"سان هو معذرت خواهی کن"
سان هو با داد گفت
"من کاری نکردم اون حق من بود که اول بشم"
که....
..........
خب دوستان اینم پارت بعد:)
شرایط=
لایک: مثل همیشه۵ تا
کامنت: ۱۵تا
سان هو پشت سر پدرش وارد پذیرایی شد. آقای لی هم به حرف اومد:
"چیشده که مین شوگا اومده اینجا؟"
با خشم و حرص توی چشمای یونگی نگاه میکرد.
اما یونگی کاملا ریلکس بود و هدفش بیشتر حرص دادن لی بود.
"پسرت به پسرم بی احترامی کرده، نمیتونم چنین کاریو ببخشم."
باند یونگی موفق ترین باند توی کل مافیا آسیا بود.
برای همین نترسیدن در برابر یونگی خیلی سخت میشد. یونگی همین الان میتونست خونه رو روی سرشون خراب کنه.
رو به پسرش برگشت و گفت:
"جیمینی، لی سان هو همینه، نه؟"
"اره"
"کارشو الان تمام میکنم!"
جیمین که به شدت ترسیده بود نمیدونست باید چیکار کنه
"یونگی، بیا ولش کنیم"
"جیمین تو کاری نداشته باش"
"اوهوم"
یونگی تفنگ رو سمت اقای لی گرفت و گفت
"اگه نمیخوای خودتو پسرت کشته شین از جیمین معذرت خواهی کنید!"
اقای لی گفت
"مین یونگی این کارا لازمه؟ اونا فقط یه دعوای کوچیک کردن!"
یونگی پوزخندی زد و گفت
"هیچ کس حق نداره جیمین رو اذیت کنه"
(اخرش رو با داد گفت)
(نویسنده:افرین خوشم اومد
یونگی:خفه شو بنویس
نویسنده:😐😐)
که اقای لی رو به پسرش کرد و گفت
"سان هو معذرت خواهی کن"
سان هو با داد گفت
"من کاری نکردم اون حق من بود که اول بشم"
که....
..........
خب دوستان اینم پارت بعد:)
شرایط=
لایک: مثل همیشه۵ تا
کامنت: ۱۵تا
۵.۸k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.