میخواهم بخوابم نمیشود

میخواهم بخوابم نمیشود.. .
خوابم نمیبرد .
عادت کرده ام هرشب موهایم را نوازش کنی.. .
حتی از دور .
اما حال که از من دلگیری دارم دق میکنم.. .
بغض هایم را فرو میبرم .
تا نبارد.. .
وقتی کسی چشم انتظار بارانم نیست.. .
میخواهم بخوابم اما خوابم نمیبرد چون میدانم تو را آزردم.. .
مگر نمیدانی تا تو مرا در آغوش نگیری.. .
سحر نمیرسد .
و شب وداع نمیگوید .
پس بیا.. .
بیا در خاطرم .
زنگی بزن .
سکوت کن .
فقط نفس بکش . . .
نفس که میکشی نفسم آرام میشود.. .
بگذار امشب را آرام بخوابم
برگرد سمت من..مرا در آغوش بگیر.. .
پیشانیم را هم ببوسی کافیست.. .
اما شب بخیری بگو تا شبم را بخیر کنم.. .
خوابم که برد..تو بیدارم کن!
دیدگاه ها (۵)

یک امشب..................... را می خواهم ازت متنفر باشم . .ح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط