قسمت سوم پارت دوم

قسمت سوم پارت دوم
دراینکه کریس یه پسرجذاب ودخترکش بودشکی نبود اما ...اصلانمی دونم ایناچه ربطی به من داشت که اخمام روبه خاطرش درهم کرده بودم اخه ...اصلا واسه چی اومد جلوی درکالج میتونست بهم زنگ بزنه ،اصلاچراباید کاری کنه که همه دورش جمع بشن ؟باهمون اخم های درهم گفتم :بگوکارت چیه میخوام برگردم کالج ،کلاس دارم
سرعتش روبیشترکردو بلندگفت:کلاس...مهم نیست
هوفی کردم،این پسرچقدر روداشت .باهرلحظه بیشترشدن سرعتش حس میکردم زبونم داره بندمیاد به زورگفتم:یاااا اروم تربرو
بلندترازقبل گفت :بهتر تومحکم تربشینی
باپریدن ازروی اولین سرعت گیر جیغی کشیدم وچشمام روباترس روی هم فشاردادم وناخوداگاه دستام رودورکمرش حلقه کردم وسرم روبه کمرش فشاردادم، بعدازدقایقی که برای من نفس گیرشده بود کم کم سرعت کم شد وایستاد،باترس سرم رواز روی کمرش برداشتم وازش فاصله گرفتم واروم ازروی موتورپایین پریدم وباحرصی مشهودگفتم :تو ...تومیخواستی منو بکشی؟!
سرشوتکون داد وهمون طورکه پیاده میشد زمزمه کرد:شایدم فقط میخواستم بهم تکیه کنی
بااین حرفش بهت زده نتونستم چیزی بگم شایدیه جورکم اوردن من واقعامیتونستم اعتراف کنم که دربرابر کریس کم میاوردم.نمیدونم فک کنم به خاطر ترس دقایقی پیش بود که حس میکردم قلبم تودهنم میزنه ...نمی دونم...
به خودم اومدم وهمونطور که کریس به سمت درب قرمز رنگی میرفت به کوچه ای که داخلش بودیم نگاه کردم با کمی ترس گفتم:اینجاکجاست ؟
جوابی نداداومدم باز سوالی بپرسم که گفت:خستم باید آکمی استراحت کنم.
کلافه اومدم بگم خوب تنها میومدی منو دیگه برای چی دنبال خودت کشیدی که دستم و به داخل کشید بایدهمونطورکه رزی میگفت بهش اعتماد میکردم ؟انگار ی چیز این پسر بابقیه فرق داشت .نگاهم به اطراف افتادراه سنگی که منتهی به خونه تمام شیشه ای بود که جلوه زیبای طراحی داخلش رو به رخ می کشید شگفت زده به منظره روبه روم نگاه میکردم که گفت :نمیخوای بیای
بدون توجه به سوالش اولین حرفی که به ذهنم اومد به زبون اوردم:اینجاخیلی قشنگه فقط فقط ای کاش...
چندقدم فاصله ای که بین مابود روبه سمتم اومدوبالحن پرسشی گفت :ای کاش چی ؟
ناخوداگاه بدون توجه به حضورش گفتم:ای کاش فقط یکی باشه اونوقت که بااون ی همچین جاهایی میشه بهشت
سکوت کرد وباسکوتش من رو به خودم اوردنگاهش کردم خیره بهم بودمن چی گفتم ؟!
نگاهمو که دید سری تکون دادو دستشو توی موهاش فروبرد و همونطور هم پشتش روبهم کردوبه سمت خونه قدم برداشت وتوهمون بین گفت :گشنمه
ورفت ومن باقدم های اروم به دنبالش حرکت کردم درخونه روبازکردوداخل شدمنم از پله ها بالارفتم وداخل شدم ودکوراسیون خونه عالی بودیه کتابخونه ی سرتاسری ی نشیمن گرد و ی اشپزخونه ی بزرگ...
دیدگاه ها (۲۵)

قسمت سوم پارت سومروی صندلی پایه بلندی که کنار کانترنشستم،دست...

قسمت سوم پارت اخر*دوستان این قسمت فیک باعکس قسمت قبلی درارتب...

سلام بچه ها خوبین لطفا نظراتتونو درمورد فیکی که دارین میخونی...

قسمت سوم پارت اولاستادباورکنین دیگه ذهنم جواب نمیده شما دوسا...

×نمیدونم نمیدونم آبجی .نگران . +.کم کم داشتم از حال میرفتم ا...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۲

P42ا.ت ویو الان دوروزه یونگی خونه نمیاد بهشم که رنگ میزنم می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط