مقصد نامعلوم
مقصد نامعلوم
پارت ۲۱
نیکا:یه لحظه رفتم پیش امیر تا ببینم چی میگه وقتی برگشتیم با دیانایی که تو بعل ارسلانه و مردی که صورت خونی داره مواقعه شدم
هییییین اینجا چخبره
دیانا:قضیه رو براشون تعریف کردم
امیر:باید شکایت کنیم ازش
شاید بعد از دیانا بره سراغ یکی دیگه
دیانا:خیلی خوب یهو یه مرده اند تو
مرده:اینجا چه خبره اقای احمدی چرا صورتش خونی (فامیلی به ذهنم نیومد)
امیر:شما
مرده:صاحب اصلی این مغازه هستم
ارسلان:خب بزارید من براتون بگم چه اتفاقی افتاده گفت براش
مرده:من واقعا متاسفم نمیدونم چجوری عذر خواهی کنم اگر میخواید شکایت کنید بهتون حق میدم من برای عذر خواهش اون لباسی که خواستید رو رایگان بهتون میدم
دیانا:مرسی نیازی نیست
برگشتن خونه
....................................................
_:امدم انتقام این همه سالو بگیرم
پارت ۲۱
نیکا:یه لحظه رفتم پیش امیر تا ببینم چی میگه وقتی برگشتیم با دیانایی که تو بعل ارسلانه و مردی که صورت خونی داره مواقعه شدم
هییییین اینجا چخبره
دیانا:قضیه رو براشون تعریف کردم
امیر:باید شکایت کنیم ازش
شاید بعد از دیانا بره سراغ یکی دیگه
دیانا:خیلی خوب یهو یه مرده اند تو
مرده:اینجا چه خبره اقای احمدی چرا صورتش خونی (فامیلی به ذهنم نیومد)
امیر:شما
مرده:صاحب اصلی این مغازه هستم
ارسلان:خب بزارید من براتون بگم چه اتفاقی افتاده گفت براش
مرده:من واقعا متاسفم نمیدونم چجوری عذر خواهی کنم اگر میخواید شکایت کنید بهتون حق میدم من برای عذر خواهش اون لباسی که خواستید رو رایگان بهتون میدم
دیانا:مرسی نیازی نیست
برگشتن خونه
....................................................
_:امدم انتقام این همه سالو بگیرم
۱.۶k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.