بغضم به فریادم برس آرام ویران میشوم

بغضم به فریادم برس آرام ویران میشوم
در این سرای بی کسی هر روز نالان میشوم

گفتم زمانی بگذرد دردم فروکش میکند
با هر ‌نسیم خاطره انگار طوفان میشوم

غربت ز هر دیوار و در صد حلقه بر در میزند
آخر شبی من بی خبر سر به بیابان میشوم

تا کی کنم پنهان زخلق این گریه های تلخ را
هر شب شبیه ابرها پنهانی گریان میشوم

آشوب میگیرد مرا وقتی کنارم نیستی
همچون سیه مویی ز باد هردم پریشان میشوم

یاد تو در آغوش من آتش به جانم میزند
اشکم چه رقصی میکند وقتی که "باران" میشوم
دیدگاه ها (۳)

من ندانستم از اول كه تو بى مهر و وفايىعهد نابستن از آن بِهْ ...

نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارمبه آزار دلم کوشد دل‌آزا...

آرزو دارم شبی با بوسه سلطانت شومیا تو سلطانم شوی و من نگهبان...

گم شدم در خود ندانم من، کیم یا چیستم!قالبم، عقلم، حیاتم، جان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط