نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم

نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم
به آزار دلم کوشد دل‌آزاری که من دارم

و گر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری
دلازاری دگر جوید دل زاری که من دارم

به خاک من نیفتد سایه سرو بلند او
ببین کوتاهی بخت نگونساری که من دارم

گهی خاری کشم از پا گهی دستی زنم بر سر
بکوی دلفریبان این بود کاری که من دارم

دل رنجور من از سینه هر دم می رود سویی
ز بستر می گریزد طفل بیماری که من دارم

ز پند همنشین درد جگر سوزم فزونتر شد
هلاکم می کند آخر پرستاری که من دارم

رهی آنمه بسوی من بچشم دیگران بیند
نداند قیمت یوسف خریداری که من دارم

رهی_معیری
دیدگاه ها (۱)

من نوشتم عشق، او وابستگی تفسیر کردحسرت و بغضِ عجیبی در گلویم...

بوے رفتن مے دهد با من مدارا کردنت سخت دلتنگم براے اخم و دعوا...

من ندانستم از اول كه تو بى مهر و وفايىعهد نابستن از آن بِهْ ...

بغضم به فریادم برس آرام ویران میشومدر این سرای بی کسی هر روز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط