اسم عشقه ترسناک
اسم عشقه ترسناک
پارت ۱۲۱
[ویو آرتور]
کبودی ؟ درد ؟ ..جلوی آپارتمان توقف کردم...بهم نگاه کرد و خواست حرفی بزنه..ولی قبلش
گفتم
آرتور: چه دردی ؟
خواست دست دست کنه..ولی بدون ریاه گفت
ملودی: یکم دستم کبود شده...
کتش که تنش بود کنار زدم.. به بازوش نگاه کردم..رد انگشت و کبودی بود..اونم خیلی بد بود
آرتور: کار کیه ؟
ملودی: ببین چیزی خاصی نیست..لازم نیست نگران باشی..
سعی در کنترل اعصابم داشتم و ملودی هم داشت با این حرفا عصبی ترم می کرد
آرتور: ملودی راستش بگو...
ملودی: ویلیام ولی عمدی نبود فقط سعی داشت جلوی رفتنم بگیره...
به صندلی تکیه دادم و چشمام روی هم فشردم..
آرتور: ملودی خیلی آروم و کامل توضیح می دی چه اتفاقی افتاده اون موقع است.... که اجازه
میدم پیاده بشی
با صدایی آروم و دقیق شروع کرد توضیح دادن..تک تک حرفاش باعث می شد....برم و اون به
اصطلاح مادر فقط با یک تیر خلاص کنم ..با اتمام حرفش..صورتش قاب کردم
آرتور: اجازه نمی دم دیگه بخاطر آدمای بی ارزش گریه کنی... اجازه نمی دم کسی اذیتت کنه...
آروم سر تکون داد.. بغلش کردم..سرش تو گردنم بود..آروم گردنم بوسید..
ملودی: دوست دارم...
آرتور: منم دوست دارم فندق کوچولو...
ازم جدا شد..لبش رو لبم گذاشت و عمیق بوسید..لبش با صدا از لبم جدا کرد..و با خداحافظی
رفت ... به رفتنش نگاه کردم... کوچولو بامزه...خواستم راه بیفتم که توجه ام به رژش که روی
صندلی افتاده بود جلب شد... همیشه یک چیزی جا می زاره..راه افتادم ...
پارت ۱۲۱
[ویو آرتور]
کبودی ؟ درد ؟ ..جلوی آپارتمان توقف کردم...بهم نگاه کرد و خواست حرفی بزنه..ولی قبلش
گفتم
آرتور: چه دردی ؟
خواست دست دست کنه..ولی بدون ریاه گفت
ملودی: یکم دستم کبود شده...
کتش که تنش بود کنار زدم.. به بازوش نگاه کردم..رد انگشت و کبودی بود..اونم خیلی بد بود
آرتور: کار کیه ؟
ملودی: ببین چیزی خاصی نیست..لازم نیست نگران باشی..
سعی در کنترل اعصابم داشتم و ملودی هم داشت با این حرفا عصبی ترم می کرد
آرتور: ملودی راستش بگو...
ملودی: ویلیام ولی عمدی نبود فقط سعی داشت جلوی رفتنم بگیره...
به صندلی تکیه دادم و چشمام روی هم فشردم..
آرتور: ملودی خیلی آروم و کامل توضیح می دی چه اتفاقی افتاده اون موقع است.... که اجازه
میدم پیاده بشی
با صدایی آروم و دقیق شروع کرد توضیح دادن..تک تک حرفاش باعث می شد....برم و اون به
اصطلاح مادر فقط با یک تیر خلاص کنم ..با اتمام حرفش..صورتش قاب کردم
آرتور: اجازه نمی دم دیگه بخاطر آدمای بی ارزش گریه کنی... اجازه نمی دم کسی اذیتت کنه...
آروم سر تکون داد.. بغلش کردم..سرش تو گردنم بود..آروم گردنم بوسید..
ملودی: دوست دارم...
آرتور: منم دوست دارم فندق کوچولو...
ازم جدا شد..لبش رو لبم گذاشت و عمیق بوسید..لبش با صدا از لبم جدا کرد..و با خداحافظی
رفت ... به رفتنش نگاه کردم... کوچولو بامزه...خواستم راه بیفتم که توجه ام به رژش که روی
صندلی افتاده بود جلب شد... همیشه یک چیزی جا می زاره..راه افتادم ...
- ۸.۹k
- ۰۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط