𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝²
تنها کیم هایون شاگرد اول کلاس یک حس متفاوت به او داشت ...
اون این مرد رو یک فرد گند دماغ ِ مغرور ِخودخواه میدونست ...
یک مرد مرموز سگ اعصاب که از اخلاق چیزی نصیبش نشده ...
_________________________________________________________
جونگکوک دوبار بر میز کوبید و با همون آرامش همیشگیش گفت : بچه ها آروم باشین ...
اگر استادشان سرشون داد میزد کمتر میترسیدند تا از آرامش قبل از طوفانش ...
جونگکوک : خب بچه ها ...میدونم بهتون تکلیف ندم ناراحت میشین ...
بعضی از دانشجوها :نه استاد ناراحت نمیشیم ...غصه هم نمیخوریم ...
جونگکوک دستش رو گذاشت رو سینش و گفت :من ناراحت میشم ...پس از کل نظریه ها و فرضیه ها در خصوص درس امروزمون یه تحقیق آماده می کنین و نظرات خودتون رو در قالب یک دفترچه ۵۰ صفحه ای مینویسین ... و البته فراموش نکنین که میخوام از دروس تدریس شده در این ماه یک امتحان کلی بگیریم ...
دانشجوها داشتن از ظلم استادشون صحبت می کردن ...جونگکوک که متوجه شد خواست به دانشجوها تیکه بندازه گفت :خوشتیپم ؟ میدونم ...
..........................................................................................
بیرون کلاس در حیاط دانشگاه دختران دور پرفسور جئون جمع شده بودن ...
پرفسور که با هایون کار مهمی داشت از لای اونها رد شدو رسید به کیم ...
جونگکوک :سلام خانم کیم ...
هایون دستانش رو از جیب درآورد ...چون کمی احساس می کرد بی ادبی کرده :بله استاد ؟
جونگکوک : من در یک پروژه خصوصی شرکت کردم و به یک دستیار خبره نیازمندم ...فکر می کنم شما مناسب ترین فرد هستین !
هایون نمیتونست بلافاصله دست رد به سینه استادش بزنه بنابراین گفت : بهش فکر می کنم استاد ...
بعد ازرفتن جونگکوک هایون سوار ماشینش شدو رفت ...
اون حتی روحش هم خبر نداشت دانشجوهای عشوه گر و حسود داشتن با کینه بهش نگاه میکردن !
..........................................................................................
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝²
تنها کیم هایون شاگرد اول کلاس یک حس متفاوت به او داشت ...
اون این مرد رو یک فرد گند دماغ ِ مغرور ِخودخواه میدونست ...
یک مرد مرموز سگ اعصاب که از اخلاق چیزی نصیبش نشده ...
_________________________________________________________
جونگکوک دوبار بر میز کوبید و با همون آرامش همیشگیش گفت : بچه ها آروم باشین ...
اگر استادشان سرشون داد میزد کمتر میترسیدند تا از آرامش قبل از طوفانش ...
جونگکوک : خب بچه ها ...میدونم بهتون تکلیف ندم ناراحت میشین ...
بعضی از دانشجوها :نه استاد ناراحت نمیشیم ...غصه هم نمیخوریم ...
جونگکوک دستش رو گذاشت رو سینش و گفت :من ناراحت میشم ...پس از کل نظریه ها و فرضیه ها در خصوص درس امروزمون یه تحقیق آماده می کنین و نظرات خودتون رو در قالب یک دفترچه ۵۰ صفحه ای مینویسین ... و البته فراموش نکنین که میخوام از دروس تدریس شده در این ماه یک امتحان کلی بگیریم ...
دانشجوها داشتن از ظلم استادشون صحبت می کردن ...جونگکوک که متوجه شد خواست به دانشجوها تیکه بندازه گفت :خوشتیپم ؟ میدونم ...
..........................................................................................
بیرون کلاس در حیاط دانشگاه دختران دور پرفسور جئون جمع شده بودن ...
پرفسور که با هایون کار مهمی داشت از لای اونها رد شدو رسید به کیم ...
جونگکوک :سلام خانم کیم ...
هایون دستانش رو از جیب درآورد ...چون کمی احساس می کرد بی ادبی کرده :بله استاد ؟
جونگکوک : من در یک پروژه خصوصی شرکت کردم و به یک دستیار خبره نیازمندم ...فکر می کنم شما مناسب ترین فرد هستین !
هایون نمیتونست بلافاصله دست رد به سینه استادش بزنه بنابراین گفت : بهش فکر می کنم استاد ...
بعد ازرفتن جونگکوک هایون سوار ماشینش شدو رفت ...
اون حتی روحش هم خبر نداشت دانشجوهای عشوه گر و حسود داشتن با کینه بهش نگاه میکردن !
..........................................................................................
۵.۱k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.