𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝⁴⁸[𝙻𝙰𝚂𝚃 𝙿𝙰𝚁𝚃]
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
جونگکوک خواست به دیدن لیا بره ...
اون وقتی در رو باز کرد با دیدن جسم نیمه جون لیا به سمتش هجوم برد ...
جونگکوک :یاع لیا شی ...
_________________________________________________________
لیا :سـ... سرورم ... مــ... من هـــ... همـ همیشه بـــ... به شــ... شما علاقه مند بودم ... ازتون عذر مــ... میخوام کــ... که...
لیا نتوانست حرفش را کامل بزند ...اون با چشمان باز بغل معشوقه اش تمام کرد ...
جونگکوک دستی به صورت لیا می کشد و چشمانش را می بندد ...
اون کمی دلش برای اون دختر گرفت ...
هایون هم همینطور ...
..........................................................................................
جونگکوک با دیدن مرد و زن روبه روش شگفت زده شده یود ...
جونگکوک : یاع پارک جیمین ...جانگ سویا ...
[پرش زمانی به شب ]
جونگکوک و هایون ، جیمین و سویا، تهیونگ و جانگ می و البته هوسوک و جینا کنار هم نشسته بودن و باهم میگفتن و می خندیدن ...
جانگ می : سویاشی جان من تو بارداری ؟
سویا :بله ...هعی
هایون :خاک بر سرت کنن پارک جیمین ...همون سال اول زندگی آخه ؟
جیمین :وا ...خاک بر سر شوهرت ...جونگکوک یکماه تو اقامتگاهت رفت و آمد میکرد دوباره باردار شدی...
جانگ می :یاع ...تو از کجا اینقدر خبر های دقیقی داری ؟
جیمین :به من هیچ ربطی نداره تو با مرد دهن لقی مثل کیم تهیونگ ازدواج کردی ...
..........................................................................................
وقتی تو نیستی انگار نور از من گرفته شده است. بیا همیشه باهم مهربون باشیم، بیا همیشه کنار هم باشیم. من برای تو واقعا میمیرم. من و تو بهتر از هرکس دیگه ای همو درک می کنیم خورشیدِ من، این بادهای طوفانی نباید مارو از پا دربیاره یک روز بالاخره آسمون صاف میشه. ما در شادی ها و غم ها، روزهای طوفانی و صاف، دعوا و آشتی ها، در میان تک تک خندهای از ته دل در میان اشک های یک دیگر، در گذشته و حال و آینده، در اون لحظه ای که زخمی شدیم و در آن لحظه ای که مرحمی بر روی زخم ها میشویم کنار همیم، همیشه و همیشه.
_بخشی از دفترچه خاطرات کیم هایون ...بیست و هفتمین ملکه کشور بزرگ گوریو ...همسر اول امپراطور جئون جونگکوک
(پایان فصل اول )
𝙿𝚊𝚛𝚝⁴⁸[𝙻𝙰𝚂𝚃 𝙿𝙰𝚁𝚃]
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
جونگکوک خواست به دیدن لیا بره ...
اون وقتی در رو باز کرد با دیدن جسم نیمه جون لیا به سمتش هجوم برد ...
جونگکوک :یاع لیا شی ...
_________________________________________________________
لیا :سـ... سرورم ... مــ... من هـــ... همـ همیشه بـــ... به شــ... شما علاقه مند بودم ... ازتون عذر مــ... میخوام کــ... که...
لیا نتوانست حرفش را کامل بزند ...اون با چشمان باز بغل معشوقه اش تمام کرد ...
جونگکوک دستی به صورت لیا می کشد و چشمانش را می بندد ...
اون کمی دلش برای اون دختر گرفت ...
هایون هم همینطور ...
..........................................................................................
جونگکوک با دیدن مرد و زن روبه روش شگفت زده شده یود ...
جونگکوک : یاع پارک جیمین ...جانگ سویا ...
[پرش زمانی به شب ]
جونگکوک و هایون ، جیمین و سویا، تهیونگ و جانگ می و البته هوسوک و جینا کنار هم نشسته بودن و باهم میگفتن و می خندیدن ...
جانگ می : سویاشی جان من تو بارداری ؟
سویا :بله ...هعی
هایون :خاک بر سرت کنن پارک جیمین ...همون سال اول زندگی آخه ؟
جیمین :وا ...خاک بر سر شوهرت ...جونگکوک یکماه تو اقامتگاهت رفت و آمد میکرد دوباره باردار شدی...
جانگ می :یاع ...تو از کجا اینقدر خبر های دقیقی داری ؟
جیمین :به من هیچ ربطی نداره تو با مرد دهن لقی مثل کیم تهیونگ ازدواج کردی ...
..........................................................................................
وقتی تو نیستی انگار نور از من گرفته شده است. بیا همیشه باهم مهربون باشیم، بیا همیشه کنار هم باشیم. من برای تو واقعا میمیرم. من و تو بهتر از هرکس دیگه ای همو درک می کنیم خورشیدِ من، این بادهای طوفانی نباید مارو از پا دربیاره یک روز بالاخره آسمون صاف میشه. ما در شادی ها و غم ها، روزهای طوفانی و صاف، دعوا و آشتی ها، در میان تک تک خندهای از ته دل در میان اشک های یک دیگر، در گذشته و حال و آینده، در اون لحظه ای که زخمی شدیم و در آن لحظه ای که مرحمی بر روی زخم ها میشویم کنار همیم، همیشه و همیشه.
_بخشی از دفترچه خاطرات کیم هایون ...بیست و هفتمین ملکه کشور بزرگ گوریو ...همسر اول امپراطور جئون جونگکوک
(پایان فصل اول )
۱۷.۱k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.