این روزها هوای سفر دارم سفر به جایی دور یا چه می دانم شا

این روزها هوای سفر دارم. سفر به جایی دور یا چه می دانم شاید همین نزدیک. جایی که به اندازه کافی زمان داشته باشم برای مرور تمام آن چیزهایی که همیشه به بعد، به فردا ها سپرده بودم. فرصتی برای سر انجام رساندن داستان های بی پایان، ویرایش خاطرات نیمه کاره، رسیدن به داد شعر هایی که باید روزی تمامشان می کردم و هنوز لای برگ های دفتر خاک می خورند. خواندن کتاب هایی که خریده بودم تا روزی سر فرصت بنشینم و کلمه به کلمه شان را زندگی کنم. انجام تمام کارهایی که گمان می کردم شاید زندگی ام را تغییر دهند. و حتی ساختن چیزهایی که همیشه آرزو داشتم بسازم. مثل بادبادک. بادبادکی از چند تکه حصیر و کاغذ و نخ که پرواز کند و دور شود و مرا هم با خودش ببرد. و از خودم، این ذهن شلوغ و خاطر آشفته دورم کند. تا برای ساعتی هم که شده فراموش کنم تمام دقیقه های نابی را که در بین چرخ دنده های زندگی جان دادند. بادبادکی که به سادگی، تنها با اراده ی باور پرواز به آسمان می رود و اوج می گیرد. هوای سفر دارم. هوای رهایی. انگار باید پرواز کنم این روزها...

#رادیوهفت
دیدگاه ها (۱)

میخواهم از تو قصه بخوانم که نیستیامروز نو عروس غزلهای کیستی؟...

آرام شده‌اممثل درختی در پاییزوقتی تمام برگ‌هایش را باد برده ...

وقت آن رسیده که همه چیز را تمام کنم. به پای این شب های سرد ن...

انگار تقدیر مرا گره زده اند به گام های تو، به قدم هایت. هر ق...

رها🍂 ولی من اونجایی فهمیدم زندگی قشنگ نیست که پذیرفتم یه سری...

میدانی درد دارد :))))قفسه ی سینه ام درد دارد دردی مشابه با ش...

جواب یک سوال را بعد از سال ها پیدا میکنی و دراز میکشی و به ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط