انگار تقدیر مرا گره زده اند به گام های تو به قدم هایته

انگار تقدیر مرا گره زده اند به گام های تو، به قدم هایت. هر قدمی که بر می داری، می روی و می آیی. انگار آونگ می شود قدم هایت روی قلبم. تیک تاک ساعتم با صدای کفش هایت هماهنگ می شود و ضربانی که هر لحظه از تو و این ساعت جلوتر می زند. آخر و عاقبت ما شده حکایت زوال همه ی آدم ها و موجودات. انگار این آونگ اگر بایستد، زندگی ایستاده است. ساده تر، بروی و دیگر نیایی یا بمانی و کفش های سفرت را بیاویزی به دیوار خانه. یکی مرا از غم می کشد و آن یکی از خوشحالی. اشکالی ندارد می گویند حق است. دیر و زود و امروز و فردا دارد. پا به پا و دست دست می کند. اما نه می سوزد و نه می سوزاند. تنها سرنوشتی که تنهای مان نمی گذارد مسیر رفتن مان به سویش است. چه بهتر که تو راهی ام کنی. می روم پی کارم زود. فقط آن دم آخر مرا زیاد نگاه کن...
#رادیوهفت
دیدگاه ها (۱)

وقت آن رسیده که همه چیز را تمام کنم. به پای این شب های سرد ن...

این روزها هوای سفر دارم. سفر به جایی دور یا چه می دانم شاید ...

همیشه قصه های شیرین پایان دلخواهی نداردمثل قصه ما که داستان ...

اوراق خالی و دلی لبریز دارمقدّ تمام سال ها پاییز دارمدار و ن...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁵

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط