فیک
#فیک
#درخواستی
#لینو
P²¹
+معلومه....احتمالا الان.....یک سالش بود.....
-آها....بد شد.....کاشکی الان اینجا بود....
+اوهوم......حسش میکردم....حس میکردم یه چیز کوچولو توی وجودمه و در حال رشده.....ولی وقتی رفت.....انگار یه چیزی کم بود...توی وجودم....
بغض کردی.....
سرت رو بالا گرفتی تا اشکات نریزه....
-شاید.....بتونیم یه شروع دیگه داشته باشیم نه؟؟؟؟
+معلومه....هیچوقت برای تغییر دیر نیست....
-بیا دوباره شروع کنیم....شاید هنوزم بتونیم یه شروع جدید داشته باشیم....
+میتونیم....مطمئنم
لب هاتونو روی هم گذاشتین.....
لینو دستش رو آروم روی چشمای دوها گذاشت....
وسط بو*سه تون تک خنده ای کردی......
بعد چند مین همو بیخیال شدین و متوجه شدین دوها خوابش برده....
-حالا که اربابمون خوابیده مام بریم بخوابیم؟
+حتمااااااااااا
دوها رو توی تختش گذاشتین و رفتید سمت اتاقتون....
#درخواستی
#لینو
P²¹
+معلومه....احتمالا الان.....یک سالش بود.....
-آها....بد شد.....کاشکی الان اینجا بود....
+اوهوم......حسش میکردم....حس میکردم یه چیز کوچولو توی وجودمه و در حال رشده.....ولی وقتی رفت.....انگار یه چیزی کم بود...توی وجودم....
بغض کردی.....
سرت رو بالا گرفتی تا اشکات نریزه....
-شاید.....بتونیم یه شروع دیگه داشته باشیم نه؟؟؟؟
+معلومه....هیچوقت برای تغییر دیر نیست....
-بیا دوباره شروع کنیم....شاید هنوزم بتونیم یه شروع جدید داشته باشیم....
+میتونیم....مطمئنم
لب هاتونو روی هم گذاشتین.....
لینو دستش رو آروم روی چشمای دوها گذاشت....
وسط بو*سه تون تک خنده ای کردی......
بعد چند مین همو بیخیال شدین و متوجه شدین دوها خوابش برده....
-حالا که اربابمون خوابیده مام بریم بخوابیم؟
+حتمااااااااااا
دوها رو توی تختش گذاشتین و رفتید سمت اتاقتون....
- ۱.۷k
- ۱۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط