شعر عاشقی
#شعر_عاشقی
پارت٣۴
خواستم ب سمت ایفون برم ک احسان جلوم سبز شد
-لازم نیس تو بری خودم میرم جلوی در
احسان رفت ایفونو برداشت
-بفرمایید.....تشریف بیارین بالا
+تو بهش گفتی بیاد بالا
-نترس
کلاسور و عینک دودیشو داد ب من
گزاشتمشون رو اپن اشپزخونه و اومدم پشت احسان علیزاده اومد و بدون توجه ب احسان رو ب من گفت
^گمشو بیا سمت من
احسان گفت
-حرف دهنتو بفهما ب اندازه کافی ازت شاکی هستم
^تو یکی گوه نخور بکش کنار
خیلی بهم بر خورد ک ب احسان اینجور گفت
گفتم
+گوه ک خوراک توعه
^جانا خفه شو
-هووووووووی اسمشو ب زبون نیار
^جانا با زبون خوش میگم میای یا ن
-ن نمیاد
^جانا با توام
+ن ن ن ن ن
^باشه مثل اینک زبون خوش حالیت نمیشه
احسان و هول داد اومد سمت من
ی جیغی کشیدم و خواستم فرار کنم ک از پشت گیسمو گرفت و کشید منو از درد داشتم میمردم یهو احسان اومد و دست علیزاده رو گرفت و پیچوند تا موهامو ول کنه و درگیری ب وجود اومد بزن و بزن بود
علیزاده احسان و هول داد چون کف سرامیک بود احسان لیز خورد
علیزاده ک خواست بیاد سمتم ک احسان داد زد
-دستت ب جانا بخوره فیلمی ک ب جانا گفتی معامله خوبی بود از صفر تا صدش دست قاضی میوفته
علیزاده دستاشو مشت کرد و ب هم فشار میداد رو ب من گفت
^دختره عوضی دادگاهو تو بردی اما وقتی خبر مرگ باباتو از زندون شنیدی تعجب نکن
دو قدم رفت و برگشت و با مشت خوابوند زیر چشمم ناله ام ب اسمون رفت احسان پاشد ک دست ب یقه بشه ک علیزاده دویید و رفت از خونه بیرون روی زمین نشسته بودم دستم روی صورتم بود احسان سمتم اومد و گفت
-دستتو بردار
+چیزی نیس
-میگم دستتو بردار
دستمو برداشتم اخماش رفت تو همو زیر لب گفت
-بیشرف چی کار کرده
رفت سمت اشپزخونه
ی تیکه یخ اورد ک بزارم رو صورتم
بهش گفتم
+خودت خوبی؟!
-اره چیزی نیس
+احسان دیدی چی گفت ....گفت بابامو میکشه
-مگه الکیه ...چرت گفته
+راستی ....تو بهش گفتی ک فیلم داری ....
-اره من باید زود تر بهت میگفتم اون روز ک تو گریه ات تموم شد خوابت برد از بالکن اومدم توکیفتو گرفتم ی میکرو دوربین روش گزاشتم ک هر جا تورو برد انلاین ببینم ببخشید
ادامه در پارت بعد #maryam
پارت٣۴
خواستم ب سمت ایفون برم ک احسان جلوم سبز شد
-لازم نیس تو بری خودم میرم جلوی در
احسان رفت ایفونو برداشت
-بفرمایید.....تشریف بیارین بالا
+تو بهش گفتی بیاد بالا
-نترس
کلاسور و عینک دودیشو داد ب من
گزاشتمشون رو اپن اشپزخونه و اومدم پشت احسان علیزاده اومد و بدون توجه ب احسان رو ب من گفت
^گمشو بیا سمت من
احسان گفت
-حرف دهنتو بفهما ب اندازه کافی ازت شاکی هستم
^تو یکی گوه نخور بکش کنار
خیلی بهم بر خورد ک ب احسان اینجور گفت
گفتم
+گوه ک خوراک توعه
^جانا خفه شو
-هووووووووی اسمشو ب زبون نیار
^جانا با زبون خوش میگم میای یا ن
-ن نمیاد
^جانا با توام
+ن ن ن ن ن
^باشه مثل اینک زبون خوش حالیت نمیشه
احسان و هول داد اومد سمت من
ی جیغی کشیدم و خواستم فرار کنم ک از پشت گیسمو گرفت و کشید منو از درد داشتم میمردم یهو احسان اومد و دست علیزاده رو گرفت و پیچوند تا موهامو ول کنه و درگیری ب وجود اومد بزن و بزن بود
علیزاده احسان و هول داد چون کف سرامیک بود احسان لیز خورد
علیزاده ک خواست بیاد سمتم ک احسان داد زد
-دستت ب جانا بخوره فیلمی ک ب جانا گفتی معامله خوبی بود از صفر تا صدش دست قاضی میوفته
علیزاده دستاشو مشت کرد و ب هم فشار میداد رو ب من گفت
^دختره عوضی دادگاهو تو بردی اما وقتی خبر مرگ باباتو از زندون شنیدی تعجب نکن
دو قدم رفت و برگشت و با مشت خوابوند زیر چشمم ناله ام ب اسمون رفت احسان پاشد ک دست ب یقه بشه ک علیزاده دویید و رفت از خونه بیرون روی زمین نشسته بودم دستم روی صورتم بود احسان سمتم اومد و گفت
-دستتو بردار
+چیزی نیس
-میگم دستتو بردار
دستمو برداشتم اخماش رفت تو همو زیر لب گفت
-بیشرف چی کار کرده
رفت سمت اشپزخونه
ی تیکه یخ اورد ک بزارم رو صورتم
بهش گفتم
+خودت خوبی؟!
-اره چیزی نیس
+احسان دیدی چی گفت ....گفت بابامو میکشه
-مگه الکیه ...چرت گفته
+راستی ....تو بهش گفتی ک فیلم داری ....
-اره من باید زود تر بهت میگفتم اون روز ک تو گریه ات تموم شد خوابت برد از بالکن اومدم توکیفتو گرفتم ی میکرو دوربین روش گزاشتم ک هر جا تورو برد انلاین ببینم ببخشید
ادامه در پارت بعد #maryam
۲۵.۸k
۰۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.