شعر عاشقی
#شعر_عاشقی
پارت٣۵
حرفی نزدم از درد داشتم میمردم اون از دستم اون از کتکی ک خوردم احسان رفت اشپزخونه و بعد با ی ورق قرص و ی لیوان اب
-بیا مسکنه بخور
گرفتم و خورد
+دانشگات دیر شده برو
-ولش کن ب اولیش نمیرسم
+چقدر از اون روزی ک بابامو گرفتن بد اوردم اولش ماجرای بابام بعد محمد بعد این وکیله بعد کتک کاری حالا هم ک میگ باباتو میکشم
-بالاخره روزای خوب هم میاد
+میشه ی سوال بپرسم
-بپرس
+چجوری شد ک ما رو اوردین اینجا این قصه هامون ب هم مرتبط شد
-خودمم نمیدونم ....جانا ی رازی میتونم بهت بگم فقط ناراحت نشی
+بگو
اومد و رو ب روم نشست احسانو با ی چشم میدیدم و اون چشمم بسته بودو یخ روش بود
-چجوری بگم ...امممم....ببین تو.....ای بابا عمو جون خدا بگم چیکارت نکنه
+رک بگو
-یادته ی روز یکی اومد جلو در خونتون ک ای هوار داد و بیداد ک پاهای بچه امو فلج کردی گفت ک زدی در رفتی حالا بیا
+تو از کجا میدونی؟مامانم برات گفته؟
-ن مامانت نگفته...یادته یا ن؟
+خب اره اون سال کلی بابام پول دوا درمونشو داد فلج هم نشده بود زیادی گنده کرده بود
-اونی ک با ماشین زد عموی من بود
+ها؟کامل بگو بفهمم
-عموم دوست صمیمی بابات بوده ی روز ماشینشو میگیره میزنه ب یکی در میره میاد ماشینو میده و یهو دیگ غیبش میزنه رد ماشینو میزنن پیدا میکنن ک ب بابات میرسن بابات پول دوا و درمونشونو میده اما عموم فکر میکنه کشته میترسه جلو نمیاد چند سال بعد ک میشه دوماه پیش باباتو پیدا میکنه اون طرف هم پیدا میکنه میفهمه ک چی گذشته امارشو در میاره ک این اقا برای دخترش معلم میاره خونه اما همش میترسه بیاد جلو ک نکنه نبخشه میاد ب من میگ تو برو ب بهونه معلم بودن تو اون خونه ک باز ب بهونه من عموم بیاد پیش بابات و حلالیت بطلبه حالا از شانس گند من باباتو گرفتن
گنگ نگاش میکردم
-فهمیدی اصلا چی گفتم
+ها....اره
-میتونی کمکم کنی
+نمیدونم اگ بتونم حتما
-فقط اینو ب هیچ کس نگو...
+باش خیالت راحت فقط
تو برای چی موندی چرا نرفتی بعد ک بابام اومد بیای معلمم بشی
-نمیدونم اولش خیلی راضی نبودم ولی بعدش دوست داشتم ک .....کنار .تو.....
یهو صدای زنگ خونه ب صدا در اومد مامانم و مرجان خانم بودن
ادامه در پارت بعد #maryam
پارت٣۵
حرفی نزدم از درد داشتم میمردم اون از دستم اون از کتکی ک خوردم احسان رفت اشپزخونه و بعد با ی ورق قرص و ی لیوان اب
-بیا مسکنه بخور
گرفتم و خورد
+دانشگات دیر شده برو
-ولش کن ب اولیش نمیرسم
+چقدر از اون روزی ک بابامو گرفتن بد اوردم اولش ماجرای بابام بعد محمد بعد این وکیله بعد کتک کاری حالا هم ک میگ باباتو میکشم
-بالاخره روزای خوب هم میاد
+میشه ی سوال بپرسم
-بپرس
+چجوری شد ک ما رو اوردین اینجا این قصه هامون ب هم مرتبط شد
-خودمم نمیدونم ....جانا ی رازی میتونم بهت بگم فقط ناراحت نشی
+بگو
اومد و رو ب روم نشست احسانو با ی چشم میدیدم و اون چشمم بسته بودو یخ روش بود
-چجوری بگم ...امممم....ببین تو.....ای بابا عمو جون خدا بگم چیکارت نکنه
+رک بگو
-یادته ی روز یکی اومد جلو در خونتون ک ای هوار داد و بیداد ک پاهای بچه امو فلج کردی گفت ک زدی در رفتی حالا بیا
+تو از کجا میدونی؟مامانم برات گفته؟
-ن مامانت نگفته...یادته یا ن؟
+خب اره اون سال کلی بابام پول دوا درمونشو داد فلج هم نشده بود زیادی گنده کرده بود
-اونی ک با ماشین زد عموی من بود
+ها؟کامل بگو بفهمم
-عموم دوست صمیمی بابات بوده ی روز ماشینشو میگیره میزنه ب یکی در میره میاد ماشینو میده و یهو دیگ غیبش میزنه رد ماشینو میزنن پیدا میکنن ک ب بابات میرسن بابات پول دوا و درمونشونو میده اما عموم فکر میکنه کشته میترسه جلو نمیاد چند سال بعد ک میشه دوماه پیش باباتو پیدا میکنه اون طرف هم پیدا میکنه میفهمه ک چی گذشته امارشو در میاره ک این اقا برای دخترش معلم میاره خونه اما همش میترسه بیاد جلو ک نکنه نبخشه میاد ب من میگ تو برو ب بهونه معلم بودن تو اون خونه ک باز ب بهونه من عموم بیاد پیش بابات و حلالیت بطلبه حالا از شانس گند من باباتو گرفتن
گنگ نگاش میکردم
-فهمیدی اصلا چی گفتم
+ها....اره
-میتونی کمکم کنی
+نمیدونم اگ بتونم حتما
-فقط اینو ب هیچ کس نگو...
+باش خیالت راحت فقط
تو برای چی موندی چرا نرفتی بعد ک بابام اومد بیای معلمم بشی
-نمیدونم اولش خیلی راضی نبودم ولی بعدش دوست داشتم ک .....کنار .تو.....
یهو صدای زنگ خونه ب صدا در اومد مامانم و مرجان خانم بودن
ادامه در پارت بعد #maryam
۳۶.۵k
۰۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.