يک شب زبند اين تن پا می نهم به كويت
يک شب زبند اين تن پا مینهم به كويت
پرواز مینمايم آسوده روبرويت
آيين دين و دل را در محضرت گذارم
چون آرزو نمودم ديدار ماهِ رويت
هر چند وعده كردند حور و ملک به خوبان
من هر دو واگذارم در پيچ و تاب مويت
بهتر كه خفته باشم گر دل شکسته باشم
تطهير مینمايم جان را به آب جويت
هر دم نسيم زلفت پيچيده در هوايم
شيدا و عاشقم كرد آن حس و عطر و بويت
عمری ز راز بودن مبهوت مانده بودم
دريافتم همانگه گشتم به جستجويت
سرمست و با نشاطم راضی به اين نجاتم
گر ناجیام تو باشی خندان دَوَم به سويت.....
پرواز مینمايم آسوده روبرويت
آيين دين و دل را در محضرت گذارم
چون آرزو نمودم ديدار ماهِ رويت
هر چند وعده كردند حور و ملک به خوبان
من هر دو واگذارم در پيچ و تاب مويت
بهتر كه خفته باشم گر دل شکسته باشم
تطهير مینمايم جان را به آب جويت
هر دم نسيم زلفت پيچيده در هوايم
شيدا و عاشقم كرد آن حس و عطر و بويت
عمری ز راز بودن مبهوت مانده بودم
دريافتم همانگه گشتم به جستجويت
سرمست و با نشاطم راضی به اين نجاتم
گر ناجیام تو باشی خندان دَوَم به سويت.....
۴.۲k
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.