رمان:من ارباب توعم
رمان:من ارباب توعم
part26
متین:اه اه چندشاا
نیکا:تویی که حسودیت میشه پس من اینجا خر تشریف دارم
متین:نه فدات شم ببخشید
نیکا:دیگه کم کم رسیدیم خونه رفتم اتاق ارسلان و دیانا رو نشونشون بدم بعد بریم لباسمو عوض کنم
نیکا:ارسلاااان،دیاناااا
اردیا:جانمممم
نیکا:اتاقتون اون در بنفشه هست
اردیا:باشه مرصییی
دیانا:ارسلان اول من میرم لباسمو عوض کنم بعد تو بیا اگه بیای قهرم تا چشت دراد
ارسلان:باشه زود عوض کن تا من برم اب بخورم
دیانا:باشه برو
ارسلان:نیکاااا
نیکا:جانم ارسلان
ارسلان:بطری اب ندارین تو یخچال
نیکا:اون بطری قرمزه ابهه
ارسلان:اوکیی مرصییی
نیکا:دهن نزنیااااا
ارسلان:نه باو دیوونه شدی
دیانا:لباسمو عوض کردم و به ارسلان گفتم
دیانا:ارسلااااننن
ارسلان:جانمم
دیانا:لباسمو عوض کردم بیا برو لباستو عوض کنن
ارسلان:باشه
دیانا:کجایییی؟
ارسلان:اشپزخونهه
متین:دوزتاننن اروم صحبت کنین
اردیا:باشههه
ارسلان:رفتم پیش دیانا و بهش گفتم بره طبقه پایین تا لباسمو عوض کنم برم پیشش
دیانا:میرم پیش نیکا
ارسلان:اوکیی
متین:نیکاااا
نیکا:جانممم
متین:من میرم بیرون چیزی نمیخایی
نیکا:خاستم زنگ میزنم میری کجااا
متین:میرم شرکت میام
نیکا:کی میای
متین:12 ظهر
نیکا:اوکیی
دیانا:نیکا بیام توو
نیکا:اره بیا دیانا
دیانا:خب چخبرر
نیکا:بیا یه نقشه واسه ارسلان بریزیم
راستی اون ویسه فوشرو گرفتیی
دیانا:ارهه
نیکا:اوکیه بیا بریم دوربین مخفی
دیانا:اوکیی
نیکا:ارسلاان واقعا خجالت نمیکشیی
ارسلان:چیشده چیکار کردم مگهه
نیکا:تو تاز نن 1ساعت هم نیس اومدی اینجا واقعا برات متاسفم
ارسلان:چیشده نیکا چی میگیی
نیکا:دیانا اون ویسه که بهم فوش دادی رو نشونم داد
ارسلان:...
پچه ها همون دوربین مخفی که ارسلان ویس داد جواد
part26
متین:اه اه چندشاا
نیکا:تویی که حسودیت میشه پس من اینجا خر تشریف دارم
متین:نه فدات شم ببخشید
نیکا:دیگه کم کم رسیدیم خونه رفتم اتاق ارسلان و دیانا رو نشونشون بدم بعد بریم لباسمو عوض کنم
نیکا:ارسلاااان،دیاناااا
اردیا:جانمممم
نیکا:اتاقتون اون در بنفشه هست
اردیا:باشه مرصییی
دیانا:ارسلان اول من میرم لباسمو عوض کنم بعد تو بیا اگه بیای قهرم تا چشت دراد
ارسلان:باشه زود عوض کن تا من برم اب بخورم
دیانا:باشه برو
ارسلان:نیکاااا
نیکا:جانم ارسلان
ارسلان:بطری اب ندارین تو یخچال
نیکا:اون بطری قرمزه ابهه
ارسلان:اوکیی مرصییی
نیکا:دهن نزنیااااا
ارسلان:نه باو دیوونه شدی
دیانا:لباسمو عوض کردم و به ارسلان گفتم
دیانا:ارسلااااننن
ارسلان:جانمم
دیانا:لباسمو عوض کردم بیا برو لباستو عوض کنن
ارسلان:باشه
دیانا:کجایییی؟
ارسلان:اشپزخونهه
متین:دوزتاننن اروم صحبت کنین
اردیا:باشههه
ارسلان:رفتم پیش دیانا و بهش گفتم بره طبقه پایین تا لباسمو عوض کنم برم پیشش
دیانا:میرم پیش نیکا
ارسلان:اوکیی
متین:نیکاااا
نیکا:جانممم
متین:من میرم بیرون چیزی نمیخایی
نیکا:خاستم زنگ میزنم میری کجااا
متین:میرم شرکت میام
نیکا:کی میای
متین:12 ظهر
نیکا:اوکیی
دیانا:نیکا بیام توو
نیکا:اره بیا دیانا
دیانا:خب چخبرر
نیکا:بیا یه نقشه واسه ارسلان بریزیم
راستی اون ویسه فوشرو گرفتیی
دیانا:ارهه
نیکا:اوکیه بیا بریم دوربین مخفی
دیانا:اوکیی
نیکا:ارسلاان واقعا خجالت نمیکشیی
ارسلان:چیشده چیکار کردم مگهه
نیکا:تو تاز نن 1ساعت هم نیس اومدی اینجا واقعا برات متاسفم
ارسلان:چیشده نیکا چی میگیی
نیکا:دیانا اون ویسه که بهم فوش دادی رو نشونم داد
ارسلان:...
پچه ها همون دوربین مخفی که ارسلان ویس داد جواد
۸۳۳
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.