پارت دوم دوپارتی جیمینی:)
پارت دوم دوپارتی جیمینی:)
p²:
لباس راه راه خاکستری و سفید.. شلوار مشکی..کتونی مشکی..موهای خرمایی..مژه های بلند، لب های قلوه ایی..
خودش بود..همونی که دیده بودیش..
صدات رو از بندهای گلوت بیرون کشیدی:جی..جیمین..جیمینا؟؟
لبخند مورد علاقهت رو بهت زد و به چشم هات خیره شد: قلب من... دلم برای صدات تنگ شده بود..
نمیتونستی عشقی که بهش داری رو انکار کنی..
لبه های آستینش رو لمس کردی تا باور کنی چیزی که میبینی توهم نیست: جیمین..جیمینا..تو..اینجا.. تو چرا اینجایی ؟؟
انگشتات رو بین انگشتاش پیچید و دستت رو گرفت: دیگه طاقت نداشتم بخوام از دور تعقیبت کنم..دلم برات خیلی تنگ شده بود قلب من:)..
سرش رو پایین آورد و گوشه گردنت رو بوسید
لبهاش قبل از اینکه از گردنت دور بشه لحظه ایی درنگ کرد و روی پوستت زمزمه کرد: لاو...تو..تو زیباترین مجازات منی..زیبا ترین گناه من..حتی زیبا ترین اشتباهمی.. تو زیباترین شیطان منی.. حاضرم بارها و بارها فریب چشمات رو بخورم و عاشقت بشم.. تو روح و جسم و قلب منی.. بدون تو..تیکه بزرگی از من گم شده بود..انگار که دنیای من پاییز نداشت...
از گردنت دور شد و به چشم هات نگاه کرد: ببخشید که اذیت شدی..
دستش رو روی کمرت گذاشت و تورو به خودش نزدیک کرد و فاصله بینتون رو از بین برد: لاو.. دلم برات تنگ شده بود فندق کوچولو..
سرش رو خم کرد و لب هاش رو به لب هات رسوند و دلتنگی این مدت رو از بین برد
بعد از چند دقیقه ازت جدا شد و روی لبات زمزمه کرد: میای این سرما رو با هم بگذرونیم؟؟ اینبار من بدون تو نمیتونم گرم بشم.... پاییز من میشی فندق کوچولو؟!
خبخبخبخببب بلوبریام یه لایک و کامنت کوچولو میتونه خیلی خوشحالم کنه بوس بهتون
بلوبریام این آخرین فیک تابستون بود..
احتمالا توی زمستون و پاییز کمتر توی پیج بیام..
ولی نیلا هست باشه؟!
دوستون دارم
p²:
لباس راه راه خاکستری و سفید.. شلوار مشکی..کتونی مشکی..موهای خرمایی..مژه های بلند، لب های قلوه ایی..
خودش بود..همونی که دیده بودیش..
صدات رو از بندهای گلوت بیرون کشیدی:جی..جیمین..جیمینا؟؟
لبخند مورد علاقهت رو بهت زد و به چشم هات خیره شد: قلب من... دلم برای صدات تنگ شده بود..
نمیتونستی عشقی که بهش داری رو انکار کنی..
لبه های آستینش رو لمس کردی تا باور کنی چیزی که میبینی توهم نیست: جیمین..جیمینا..تو..اینجا.. تو چرا اینجایی ؟؟
انگشتات رو بین انگشتاش پیچید و دستت رو گرفت: دیگه طاقت نداشتم بخوام از دور تعقیبت کنم..دلم برات خیلی تنگ شده بود قلب من:)..
سرش رو پایین آورد و گوشه گردنت رو بوسید
لبهاش قبل از اینکه از گردنت دور بشه لحظه ایی درنگ کرد و روی پوستت زمزمه کرد: لاو...تو..تو زیباترین مجازات منی..زیبا ترین گناه من..حتی زیبا ترین اشتباهمی.. تو زیباترین شیطان منی.. حاضرم بارها و بارها فریب چشمات رو بخورم و عاشقت بشم.. تو روح و جسم و قلب منی.. بدون تو..تیکه بزرگی از من گم شده بود..انگار که دنیای من پاییز نداشت...
از گردنت دور شد و به چشم هات نگاه کرد: ببخشید که اذیت شدی..
دستش رو روی کمرت گذاشت و تورو به خودش نزدیک کرد و فاصله بینتون رو از بین برد: لاو.. دلم برات تنگ شده بود فندق کوچولو..
سرش رو خم کرد و لب هاش رو به لب هات رسوند و دلتنگی این مدت رو از بین برد
بعد از چند دقیقه ازت جدا شد و روی لبات زمزمه کرد: میای این سرما رو با هم بگذرونیم؟؟ اینبار من بدون تو نمیتونم گرم بشم.... پاییز من میشی فندق کوچولو؟!
خبخبخبخببب بلوبریام یه لایک و کامنت کوچولو میتونه خیلی خوشحالم کنه بوس بهتون
بلوبریام این آخرین فیک تابستون بود..
احتمالا توی زمستون و پاییز کمتر توی پیج بیام..
ولی نیلا هست باشه؟!
دوستون دارم
۲۶.۵k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.