دوپارتی جدید از جیمینی؟؟
دوپارتی جدید از جیمینی؟؟
p¹:
قدم قدم قدم..نفس عمیقی کشیدی و روی صندلی پارک نشستی..
هیچکی اون اطراف نبود...البته به غیر از چند تا بچه گربه.
هدفونت رو از روی گوشات برداشتی و دور گردنت گذاشتی
موهات رو به عقب بردی و به طرف بچه گربه برگشتی: یعنی..شروع شد؟!امروز.. آخرین روز تابستون بود؟! فردا..میشه اولین روز پاییز؟! شروع سرما..خاکستری شدن آسمون...زرد شدن برگ های لعنتی..
راه های بلند تر..سردتر..دور تر..پر استرس تر... ترسیدن از قضاوت شدن..ترسیدن از درد کشیدن..ترسیدن از نگاه ها..
هوف بلندی کشیدی و بچه گربه رو روی پاهات گذاشتی: چرا؟ چرا باید پاییز اینطوری باشه؟؟
به بچه گربه ای که با تعجب بهت نگاه میکرد خیره شدی: یادمه..پارسال همین موقع ها بود که دیدمش..موهای خرمایی..لباس راه راه خاکستری و سفید..کتونی های مشکی..یه کوله پشتی بزرگ..و چهره زیباش! دلم براش تنگ شده..
"توی خاطراتت غرق میشی" وقتی سرد میشد دستام رو میبرد توی جیبش..کاپشنش رو میپوشیدم و ازم عکس میگرفت..موهاشو بستم و با گیره سر موهاشو درست میکردم
ولی الان چی؟ اون کجاست؟! وقتی سرما بیاد..چجوری قراره گرم بشم؟
وقتی برای از دست دادن کسی بترسی..به نحوه ایی از دستش میدی..که هیچوقت نمیفهمی چرا از دستش دادی! خب.. میترسیدم اون هم مثل بقیه ترکم کنه..و..ترکم کرد
میگفت نمیزاره کسی بهم آسیب بزنه..راست هم گفت..لعنتی خودش بهم آسیب زد!!
آروم خندیدی و بچه گربه ایی که روی پات گذاشته بودی رو نوازش کردی: حالا..باید به نبودنش عادت کنم... بالاخره..اون..رفته..هرچند باور ندارم که رفته.. ولی..نمیتونم خودم رو گول بزنم..اون رفته..شاید هم برای همیشه ترکم کرد..
شاید هم بازم ببینمش! نمیدونم!
چند دقیقه بدون حرف زدن گذروندی و دوباره هدفونت رو روی گوشات گذاشتی
آهنگ آرومی پلی کردی: we fell in love in October..that's why...I love fall!
شروع کردی به زمزمه کردن با آهنگ و چشمات رو بستی: my girl,my girl,my girl...my girl..you will be my girl my girl my girl..my girl
همزمان که با آهنگ زمزمه میکردی دست شخصی رو روی کمرت حس کردی
چشمات رو باز کردی و مورمور شدن بدنت رو از شدت ترس حس کردی
چشمات به سمت چپ بدنت رفت و شخصی رو دید
p¹:
قدم قدم قدم..نفس عمیقی کشیدی و روی صندلی پارک نشستی..
هیچکی اون اطراف نبود...البته به غیر از چند تا بچه گربه.
هدفونت رو از روی گوشات برداشتی و دور گردنت گذاشتی
موهات رو به عقب بردی و به طرف بچه گربه برگشتی: یعنی..شروع شد؟!امروز.. آخرین روز تابستون بود؟! فردا..میشه اولین روز پاییز؟! شروع سرما..خاکستری شدن آسمون...زرد شدن برگ های لعنتی..
راه های بلند تر..سردتر..دور تر..پر استرس تر... ترسیدن از قضاوت شدن..ترسیدن از درد کشیدن..ترسیدن از نگاه ها..
هوف بلندی کشیدی و بچه گربه رو روی پاهات گذاشتی: چرا؟ چرا باید پاییز اینطوری باشه؟؟
به بچه گربه ای که با تعجب بهت نگاه میکرد خیره شدی: یادمه..پارسال همین موقع ها بود که دیدمش..موهای خرمایی..لباس راه راه خاکستری و سفید..کتونی های مشکی..یه کوله پشتی بزرگ..و چهره زیباش! دلم براش تنگ شده..
"توی خاطراتت غرق میشی" وقتی سرد میشد دستام رو میبرد توی جیبش..کاپشنش رو میپوشیدم و ازم عکس میگرفت..موهاشو بستم و با گیره سر موهاشو درست میکردم
ولی الان چی؟ اون کجاست؟! وقتی سرما بیاد..چجوری قراره گرم بشم؟
وقتی برای از دست دادن کسی بترسی..به نحوه ایی از دستش میدی..که هیچوقت نمیفهمی چرا از دستش دادی! خب.. میترسیدم اون هم مثل بقیه ترکم کنه..و..ترکم کرد
میگفت نمیزاره کسی بهم آسیب بزنه..راست هم گفت..لعنتی خودش بهم آسیب زد!!
آروم خندیدی و بچه گربه ایی که روی پات گذاشته بودی رو نوازش کردی: حالا..باید به نبودنش عادت کنم... بالاخره..اون..رفته..هرچند باور ندارم که رفته.. ولی..نمیتونم خودم رو گول بزنم..اون رفته..شاید هم برای همیشه ترکم کرد..
شاید هم بازم ببینمش! نمیدونم!
چند دقیقه بدون حرف زدن گذروندی و دوباره هدفونت رو روی گوشات گذاشتی
آهنگ آرومی پلی کردی: we fell in love in October..that's why...I love fall!
شروع کردی به زمزمه کردن با آهنگ و چشمات رو بستی: my girl,my girl,my girl...my girl..you will be my girl my girl my girl..my girl
همزمان که با آهنگ زمزمه میکردی دست شخصی رو روی کمرت حس کردی
چشمات رو باز کردی و مورمور شدن بدنت رو از شدت ترس حس کردی
چشمات به سمت چپ بدنت رفت و شخصی رو دید
۱۹.۴k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.