وقتی به عنوان خواهر.......
وقتی به عنوان خواهر.......
p1♡
خب فیکمون دختره چون ایرانیه اسمش هانا هست.
ویو هانا:
دوباره با خانوادم دعوام شده بود به خاطر چی
به خاطر اینکه امتحان زبانمو از ۱۰۰. ۹۷گرفته بودم و هی سرزنش میشدم.
مامان هانا) ~)
بابای هانا)&)
هانا) ♡)
~: هانآااااا هاناااا
♡: بله مامان..
~: گمشو بیا پایین.
♡: اومدم.
ویو هانا: رفتم پایین و یه نامه بهم داد.
~: این یه نامه از طرف خارج کشور هست بیا بخون ببین کجاست. محرمانس.
♡: باشه.
ویو هانا: نامه رو باز کردم.. وایییی هوراااااا
از کشور کره بورسیه شده بودم با اینکه هنوز زبانمو تموم نکردم ولی من به کره اطلاعت مو داده بودم و اونا هم قبول کردن..
♡: مامان از طرف کره بورسیه شدممممم اخ جونوووووونننن
~: مگه من نگفتم نباید بورسیه بشی تا وقتی که من نگفتم از خونه هم بیرون نمیریییی (داد
♡: با حس سرخ شدن لپم فهمیدم که بهم سیلی زده..
♡: مامان ازت خیلی متنفرم خیلی بدی
هیچ وقت نزاشتی به هدفم برسم از همه چیز منعم کردی از هر چیز محدودم کردییی خیلیییی بدییییی
با گریه رفتم اتاقم....
وسایلمو جمع کردم و تو ساکم گذاشتم تا وقتی شب شد یواشکی از خونه بزنم بیرون..
ویو شب:
شب شد و بابام اومد خونه..
&: سلام بر اهل خونه..
~: علیک سلام.
♡: سلام بابا (سرد.
&: خانم باز این چشه؟(آروم توری که هانا نفهمه)
~: میخواستی چی بشه.. ها؟
بعد از خوردن شام بابای هانا رفت تو اتاقش..
&: هانا عزیزم میشه بیام تو؟
♡: بله بابا بیا تو..
&: عزیزم چی شده بگو ببینم.
♡: از طرف کره بورسیه شدم ولی مامان نمیزاره برم و به اهدافم برسم نمیزاره موفق بشم همیشه از همه چیز منعم کرده..
&: میدونم عزیزم مامانت چون صلاحتو میخواد اینو میگه..
♡: اگه صلاحمو میخواد میزاشت دخترش بره و تلاشش رو بکنه بعد برگرده پیشش..
پس این صلاح نیس.
&: میدونم میدونم وقتی بزرگ شدی خودت برو..
♡: بابا چرا اینطوری میکنی مگه من بچم الان ۲۰ سالمه دو ساله به سن قانون رسیدمم...
&:..........
لایک.و کامنت یادتون نره...
p1♡
خب فیکمون دختره چون ایرانیه اسمش هانا هست.
ویو هانا:
دوباره با خانوادم دعوام شده بود به خاطر چی
به خاطر اینکه امتحان زبانمو از ۱۰۰. ۹۷گرفته بودم و هی سرزنش میشدم.
مامان هانا) ~)
بابای هانا)&)
هانا) ♡)
~: هانآااااا هاناااا
♡: بله مامان..
~: گمشو بیا پایین.
♡: اومدم.
ویو هانا: رفتم پایین و یه نامه بهم داد.
~: این یه نامه از طرف خارج کشور هست بیا بخون ببین کجاست. محرمانس.
♡: باشه.
ویو هانا: نامه رو باز کردم.. وایییی هوراااااا
از کشور کره بورسیه شده بودم با اینکه هنوز زبانمو تموم نکردم ولی من به کره اطلاعت مو داده بودم و اونا هم قبول کردن..
♡: مامان از طرف کره بورسیه شدممممم اخ جونوووووونننن
~: مگه من نگفتم نباید بورسیه بشی تا وقتی که من نگفتم از خونه هم بیرون نمیریییی (داد
♡: با حس سرخ شدن لپم فهمیدم که بهم سیلی زده..
♡: مامان ازت خیلی متنفرم خیلی بدی
هیچ وقت نزاشتی به هدفم برسم از همه چیز منعم کردی از هر چیز محدودم کردییی خیلیییی بدییییی
با گریه رفتم اتاقم....
وسایلمو جمع کردم و تو ساکم گذاشتم تا وقتی شب شد یواشکی از خونه بزنم بیرون..
ویو شب:
شب شد و بابام اومد خونه..
&: سلام بر اهل خونه..
~: علیک سلام.
♡: سلام بابا (سرد.
&: خانم باز این چشه؟(آروم توری که هانا نفهمه)
~: میخواستی چی بشه.. ها؟
بعد از خوردن شام بابای هانا رفت تو اتاقش..
&: هانا عزیزم میشه بیام تو؟
♡: بله بابا بیا تو..
&: عزیزم چی شده بگو ببینم.
♡: از طرف کره بورسیه شدم ولی مامان نمیزاره برم و به اهدافم برسم نمیزاره موفق بشم همیشه از همه چیز منعم کرده..
&: میدونم عزیزم مامانت چون صلاحتو میخواد اینو میگه..
♡: اگه صلاحمو میخواد میزاشت دخترش بره و تلاشش رو بکنه بعد برگرده پیشش..
پس این صلاح نیس.
&: میدونم میدونم وقتی بزرگ شدی خودت برو..
♡: بابا چرا اینطوری میکنی مگه من بچم الان ۲۰ سالمه دو ساله به سن قانون رسیدمم...
&:..........
لایک.و کامنت یادتون نره...
۲.۴k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.