من از روزی که دلبستم به چشمان تو میدیدم

من از روزی که دلبستم به چشمان تو میدیدم
که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر
به هرکس دل ببندم بعد از این خود نیز میدانم
به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر
من از آغاز در خاکم ، نمی از عشق می بینم
مرا میساختند ای کاش ، از آب و گلی دیگر
طوافم لحظه ی دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر
به دنبال کسی جا مانده از پرواز میگردم
مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگر
به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
دیدگاه ها (۲)

.تیر مژگانت دلم را خسته کرد آتش چشمت مر...

وقتی که من عاشق شدم دنیا همان یک لحظه بودآن دم که چشمانت مرا...

خیال کودتا دارم از استبداد چشمانت ..تحصن کرده ام فعلا به گوه...

اگر قرار بوداز «عشق» نقاشی بکشند؛بی شک، شبیه چشمانت بود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط