بخش دوم جمشید و رفیقش
#بخش_دوم #جمشید_و_رفیقش
بعد حالا میرسیم سر قضیه مهمانی ...
آقا ما مُردهی مهمانی هستیم ...!
متاسفانه فضای آسایشگاه بهگونهایه ،
که انسان خجالت میکشه بگه آقا ،
بیا بریم مهمونی یهتکونی بدیم، دلمون وا شه ...
بیشتر زندگیا الان طوری شده ،
تو مسائل هنری و حرفهای بهدردبخوره ...
ولی گاهی که از دستمون در میره،
سر از مهمونی درمیآریم ...
اون خودش باز توو شبه ،شبه دیگه ...
روز شما مهمونی رفتی؟
دیدی چه غمی هست توو روز؟
آفتاب میافته روو فرش،
با جورابشیشهای و فامیل وُ اونور، مکافات ...
اونوخ خود شب باز اگه کوتاه باشه
یههو میبینی مهمونی تموم شد،
چون چیز اینا دیر میآن همیشه ...
حالا مفصله ...
میگم ینی شبِ کوتاه آقا دو ریال ارزش نداره ...
یهمجموعه مسائل دیگهای هم هست که مختص شبه،
منتها تو مجال برنامه نیست ...
از قبیل فیلم خارجیای سینما فرهنگ،
شکست عشقی،
شام بریم بیرون،
کارای ناجور،
دزدی کلاسیک با نقاب و دستکش بیانگشت،
تلسکوپ، رصدخانه، راهشیری، اجرام آسمانی ...
ببین من روو این قضیهی آسمون خیلی تاکید میکنما ...
بعد، اعتکاف، جوشن کبیر،
نون وُ خرما بذاری پشت در فقرا،
لباسخواب،
نور بالا،
اینچیزا همهش توو شبه ...
بعد از اونطرف شب که خیلی بلند باشه،
دیگه اناره وُ گلپر ...
دون میکنی قشنگ،
چیز میکنی،
قوسی بهاینشکل ...
ظهر که انار نمیخورن ...
یا کتاب حافظ ...
شما تا حالا ظهر کتاب حافظ خوندی؟
اصن روز باز کنی خوب درنمیآد ...
اما در عوض شب ...
الان ببین جمشید اومد گفت :
یهدونه واسه ما وا کن، گفتم چیه؟
تو فکر دلبری؟
گفت نه،
امشب تو فکر همه دیوونههام ...
که خب طبیعتن دلبرم توش مستتره ...!
وا کردیم، گفت :
آقا برین گره از زلف یار باز کنین،
امشبُ تا میتونین دراز کنین،
اگرم اوشون یهمقدار ناز کرد،
شما نیاز کنین؛
جهنمِ ضرر ...!
یهشبه دیگه ...
#تمام
بعد حالا میرسیم سر قضیه مهمانی ...
آقا ما مُردهی مهمانی هستیم ...!
متاسفانه فضای آسایشگاه بهگونهایه ،
که انسان خجالت میکشه بگه آقا ،
بیا بریم مهمونی یهتکونی بدیم، دلمون وا شه ...
بیشتر زندگیا الان طوری شده ،
تو مسائل هنری و حرفهای بهدردبخوره ...
ولی گاهی که از دستمون در میره،
سر از مهمونی درمیآریم ...
اون خودش باز توو شبه ،شبه دیگه ...
روز شما مهمونی رفتی؟
دیدی چه غمی هست توو روز؟
آفتاب میافته روو فرش،
با جورابشیشهای و فامیل وُ اونور، مکافات ...
اونوخ خود شب باز اگه کوتاه باشه
یههو میبینی مهمونی تموم شد،
چون چیز اینا دیر میآن همیشه ...
حالا مفصله ...
میگم ینی شبِ کوتاه آقا دو ریال ارزش نداره ...
یهمجموعه مسائل دیگهای هم هست که مختص شبه،
منتها تو مجال برنامه نیست ...
از قبیل فیلم خارجیای سینما فرهنگ،
شکست عشقی،
شام بریم بیرون،
کارای ناجور،
دزدی کلاسیک با نقاب و دستکش بیانگشت،
تلسکوپ، رصدخانه، راهشیری، اجرام آسمانی ...
ببین من روو این قضیهی آسمون خیلی تاکید میکنما ...
بعد، اعتکاف، جوشن کبیر،
نون وُ خرما بذاری پشت در فقرا،
لباسخواب،
نور بالا،
اینچیزا همهش توو شبه ...
بعد از اونطرف شب که خیلی بلند باشه،
دیگه اناره وُ گلپر ...
دون میکنی قشنگ،
چیز میکنی،
قوسی بهاینشکل ...
ظهر که انار نمیخورن ...
یا کتاب حافظ ...
شما تا حالا ظهر کتاب حافظ خوندی؟
اصن روز باز کنی خوب درنمیآد ...
اما در عوض شب ...
الان ببین جمشید اومد گفت :
یهدونه واسه ما وا کن، گفتم چیه؟
تو فکر دلبری؟
گفت نه،
امشب تو فکر همه دیوونههام ...
که خب طبیعتن دلبرم توش مستتره ...!
وا کردیم، گفت :
آقا برین گره از زلف یار باز کنین،
امشبُ تا میتونین دراز کنین،
اگرم اوشون یهمقدار ناز کرد،
شما نیاز کنین؛
جهنمِ ضرر ...!
یهشبه دیگه ...
#تمام
۲.۲k
۳۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.