:
:
تک پارتی تهکوک
『آخــریــن|قــطــره』
.
قدم های آرومش رو به سمت استیج اون زیرزمین کوچیک و تاریک می برد مردم اون رو روانی خطاب می کردن اما در این حال به کار خودش ادامه می داد.
روی استیج ایستاد و به کفش کهنه و پاره ای که تنه پاهاش بود نگاه کرد و گیتار برقیش رو تنظیم کرد و به اون آدمای خراب و جن...ده و داغون که روی صندلی ها نشسته بودن نگاه کرد و با گروهش شروع به نواختن آهنگی که برای تولد عشقش نوشته بود کرد.
..............
آخرین نوت گیتار رو با انگشت های خونیش زد.
انگار که انگشت هایش با شنیدن این اهنگ خون گریه می کردن.
و آخرین قطره ی خون روی زمین ریخت
اما اون هیچ حسی دیگه ای نداشت
نه حس شادی
نه حس غم
انگاری توی زندانی افتاده بود که هیچکس نمیتونست نجاتش بده
سرد و خشک
تنها چیزی که توی ذهنش پلی می شد
خاطرات خوبی که باهم داشتن بود
و دیگه اون خاطرات وجود ندارن
و هیچوقت وجود نخواهد داشت
اون پسرک الان زیر خاک آروم و لطیف خوابیده
شاید اون آرزو داشت که بمیره:).....
.
.
تک پارتی تهکوک
『آخــریــن|قــطــره』
.
قدم های آرومش رو به سمت استیج اون زیرزمین کوچیک و تاریک می برد مردم اون رو روانی خطاب می کردن اما در این حال به کار خودش ادامه می داد.
روی استیج ایستاد و به کفش کهنه و پاره ای که تنه پاهاش بود نگاه کرد و گیتار برقیش رو تنظیم کرد و به اون آدمای خراب و جن...ده و داغون که روی صندلی ها نشسته بودن نگاه کرد و با گروهش شروع به نواختن آهنگی که برای تولد عشقش نوشته بود کرد.
..............
آخرین نوت گیتار رو با انگشت های خونیش زد.
انگار که انگشت هایش با شنیدن این اهنگ خون گریه می کردن.
و آخرین قطره ی خون روی زمین ریخت
اما اون هیچ حسی دیگه ای نداشت
نه حس شادی
نه حس غم
انگاری توی زندانی افتاده بود که هیچکس نمیتونست نجاتش بده
سرد و خشک
تنها چیزی که توی ذهنش پلی می شد
خاطرات خوبی که باهم داشتن بود
و دیگه اون خاطرات وجود ندارن
و هیچوقت وجود نخواهد داشت
اون پسرک الان زیر خاک آروم و لطیف خوابیده
شاید اون آرزو داشت که بمیره:).....
.
.
۵۲۰
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.