زندگی را چه علاجی که کنارم نیستی

زندگی را چه علاجی که کنارم نیستی
همه را دارم و اما تو که یارم نیستی

سهم من بودن تو در نظرِ هر روزم
چه کنم با دلِ سنگٓت، پیِ کارم نیستی

آسمان دلِ من با رخِ تو روشن بود
حالی، مهتابِ دلم، در شبِ تارم نیستی

عشق تو حبس نموده دلِ من در قفسی
من ولی پای طنابم، دمِ دارم نیستی

من دیوانه به عشقت دل و دینم دادم
آه و حسرت که به فکرِ دلِ زارم نیستی..


دیدگاه ها (۵)

جان من مال تو باشد، هرچه غم داری بدهروی کاغذ ثبت کن هر چیز ک...

یک روزی که خوشحال تر بودممی آیم و می نویسم کهاین نیز بگذرد ....

جایی که عشق و معرفت زیر سوال استعاشق شدن تنها تر از یک احتما...

گاهی دلت نه عشق می خواهد ...نه عاشقانه ....گاهی دلت فقط یک ر...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط