یک روزی که خوشحال تر بودم

یک روزی که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که
این نیز بگذرد ....
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی از پاییز میگذارم که
یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم می شود
رنگارنگ ، از همه رنگ ، بخر و ببر ....

یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان
و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان .....
دیدگاه ها (۵)

دوباره می نویسمت ..کنارِ بیت آخرموچکه چکه می چکم...به سطر ها...

گفتا که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنمگفتا اگر بیند کسی، گف...

جان من مال تو باشد، هرچه غم داری بدهروی کاغذ ثبت کن هر چیز ک...

زندگی را چه علاجی که کنارم نیستیهمه را دارم و اما تو که یارم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط