💌 یه خاطره قشنگ
💌 #یه_خاطره_قشنگ
میگفت: یک عصری گله کردم که
همایون، من مادرتم
نمیای سر بزنی بهم؟
شب خواب دیدم
از خونهای بیرون اومد و
بهم گفت: من اینجام...
🌹 اینجا خانهی شهداست
من دارم به رفیقهام سر میزنم...
حواسم بهتان هست و میبینمتان...
گفتم:
مادر جان همایونتان
🌻 چه غذایی دوست داشت؟
گفت:
یکشب برایش
🍛 لوبیا پلو درست کرده بودم،
دیر کرد من خوابم برد...
بیدار شدم دیدم
🍃 قابلمهی برنج دست نخورده و
همایون خواب است
🔆 نماز صبح که بیدار شدم
گفتم پسر چرا شام نخوردی؟
گفت رسیدم خواب بودی
دیدم غذا گرم کنم
سروصدا میشه بیدار میشی،
یک لقمه نون و پنیر خوردم و خوابیدم
🌸🌸 فاطمهسادات طباطبایی مادر شهید همایون صادقی
میگفت: یک عصری گله کردم که
همایون، من مادرتم
نمیای سر بزنی بهم؟
شب خواب دیدم
از خونهای بیرون اومد و
بهم گفت: من اینجام...
🌹 اینجا خانهی شهداست
من دارم به رفیقهام سر میزنم...
حواسم بهتان هست و میبینمتان...
گفتم:
مادر جان همایونتان
🌻 چه غذایی دوست داشت؟
گفت:
یکشب برایش
🍛 لوبیا پلو درست کرده بودم،
دیر کرد من خوابم برد...
بیدار شدم دیدم
🍃 قابلمهی برنج دست نخورده و
همایون خواب است
🔆 نماز صبح که بیدار شدم
گفتم پسر چرا شام نخوردی؟
گفت رسیدم خواب بودی
دیدم غذا گرم کنم
سروصدا میشه بیدار میشی،
یک لقمه نون و پنیر خوردم و خوابیدم
🌸🌸 فاطمهسادات طباطبایی مادر شهید همایون صادقی
۲.۱k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.