داستان شب7
#داستان_شب7
داستان خرید معجزه ، داستان کوتاه و آموزنده و خواندنی
داستان کوتاه خرید معجزه
وقتی سارا دخترک هشت سالهای بود ، شنید که پدر و مادرش درباره برادر کوچکترش صحبت میکنند.
فهمید که برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند.
پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمیتوانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد.
سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت : فقط معجزه میتواند پسرمان را نجات دهد.
سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را در آورد.
قلک را شکست، سکهها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط پنج دلار!
بعد آهسته از در عقبی خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت.
جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش شلوغتر از آن بودکه متوجه بچهای هشت ساله شود.
دخترک پاهایش را به هم میزد و سرفه میکرد ولی داروساز توجهی نمیکرد.
بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکهها را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت…..
داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت:
چه میخواهی؟
دخترک جواب داد:
برادرم خیلی مریض است، میخواهم معجزه بخرم.
داروساز با تعجب پرسید:
ببخشید؟!
دخترک توضیح داد:
برادر کوچک من، داخل سرش چیزی رفته و بابایم میگوید که فقط معجزه می تواند او را نجات دهد.
من میخواهم معجزه بخرم، قیمتش چند است؟!
داروساز گفت:
متأسفم دختر جان، ولی ما اینجا معجزه نمیفروشیم.
چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت:
شما را به خدا، او خیلی مریض است، بابایم پول ندارد تا معجزه بخرد این هم تمام پول من است، من کجا میتوانم معجزه بخرم؟
مردی که گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت، از دخترک پرسید چقدر پول داری؟
دخترک پولها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد.
مرد لبخندی زد و گفت:
آه چه جالب، فکر میکنم این پول برای خرید معجزه برادرت کافی باشد!
بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت:
من میخواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر میکنم معجزه برادرت پیش من باشد.
آن مرد دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بود فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت.
پس از جراحی، پدر نزد دکتر رفت و گفت:
از شما متشکرم، نجات پسرم یک معجزه واقعی بود.
میخواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟
دکتر لبخندی زد و گفت: فقط پنج دلار!
به نام خدا به یاد خدا برای خدا #تلگرام_خدا
میعادگاه عاشقان لطفا با وضو وارد این کانال شوید
آن سوی همه ی دلتنگی ها خدائی ست که داشتنش جبران همه ی نداشتن هاست.
اگه اولش به فکرآخرش نباشی
آخرش به فکراولش میفتی!
فرزندانتان رابه امام محمدهادی(ع)بسپارید،آنها رابیمه امام هادی(ع)بکنید
تا حالا ازامام هادی(ع) حاجت گرفتید ؟
می خواهیدهرحاجتی داریداز امام هادی بگیرید؟
اگه می خواهیدهم اینک به جمع مابپیوندید ↓ ↓ ↓
#تلگرام_خدا
https://t.me/jhmvd
مبادابگذارید تلگرام خداخالی بماندتادرپیشگاه خداوندعزوجل،پاسخی داشته باشید.
پاسخگویی ومسئولیت پذیری یک امردینی است؟
دعای حضرت امام هادی (علیه السلام) پشت و پناهتون إن شاء الله
داستان خرید معجزه ، داستان کوتاه و آموزنده و خواندنی
داستان کوتاه خرید معجزه
وقتی سارا دخترک هشت سالهای بود ، شنید که پدر و مادرش درباره برادر کوچکترش صحبت میکنند.
فهمید که برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند.
پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمیتوانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد.
سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت : فقط معجزه میتواند پسرمان را نجات دهد.
سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را در آورد.
قلک را شکست، سکهها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط پنج دلار!
بعد آهسته از در عقبی خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت.
جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش شلوغتر از آن بودکه متوجه بچهای هشت ساله شود.
دخترک پاهایش را به هم میزد و سرفه میکرد ولی داروساز توجهی نمیکرد.
بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکهها را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت…..
داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت:
چه میخواهی؟
دخترک جواب داد:
برادرم خیلی مریض است، میخواهم معجزه بخرم.
داروساز با تعجب پرسید:
ببخشید؟!
دخترک توضیح داد:
برادر کوچک من، داخل سرش چیزی رفته و بابایم میگوید که فقط معجزه می تواند او را نجات دهد.
من میخواهم معجزه بخرم، قیمتش چند است؟!
داروساز گفت:
متأسفم دختر جان، ولی ما اینجا معجزه نمیفروشیم.
چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت:
شما را به خدا، او خیلی مریض است، بابایم پول ندارد تا معجزه بخرد این هم تمام پول من است، من کجا میتوانم معجزه بخرم؟
مردی که گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت، از دخترک پرسید چقدر پول داری؟
دخترک پولها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد.
مرد لبخندی زد و گفت:
آه چه جالب، فکر میکنم این پول برای خرید معجزه برادرت کافی باشد!
بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت:
من میخواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر میکنم معجزه برادرت پیش من باشد.
آن مرد دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بود فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت.
پس از جراحی، پدر نزد دکتر رفت و گفت:
از شما متشکرم، نجات پسرم یک معجزه واقعی بود.
میخواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟
دکتر لبخندی زد و گفت: فقط پنج دلار!
به نام خدا به یاد خدا برای خدا #تلگرام_خدا
میعادگاه عاشقان لطفا با وضو وارد این کانال شوید
آن سوی همه ی دلتنگی ها خدائی ست که داشتنش جبران همه ی نداشتن هاست.
اگه اولش به فکرآخرش نباشی
آخرش به فکراولش میفتی!
فرزندانتان رابه امام محمدهادی(ع)بسپارید،آنها رابیمه امام هادی(ع)بکنید
تا حالا ازامام هادی(ع) حاجت گرفتید ؟
می خواهیدهرحاجتی داریداز امام هادی بگیرید؟
اگه می خواهیدهم اینک به جمع مابپیوندید ↓ ↓ ↓
#تلگرام_خدا
https://t.me/jhmvd
مبادابگذارید تلگرام خداخالی بماندتادرپیشگاه خداوندعزوجل،پاسخی داشته باشید.
پاسخگویی ومسئولیت پذیری یک امردینی است؟
دعای حضرت امام هادی (علیه السلام) پشت و پناهتون إن شاء الله
۱.۴k
۲۰ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.