عشقی از جنس نفرت

عشقی از جنس نفرت
پارت۱٠
ویو ا/ت اصلا کوک رو درک نمیکنم چرا این کارو باهام کرد مگه من چیکارش کردم ، اون کاری هم که کردم در مقابله کار های اون هیچه
.... بعد مدرسه
رفتم آرایشگاه و موهام رو تا گردنم کوتاه کردم و جلشون رو پروانه ای زدم بعد رفتم بازار خرت و پرت خریدم برای غذا یهو کوک رو دیدم اون داشت یه دختر رو میبوسید نمیدونم چرا عصبی شدم یهو نگام کرد خواستم فرار کنم که منو گرفت اروم گفت فقط همراهی کن
ویو کوک
توی بازار بود که لیا (دوست دختر قبلی کوک)رو دیدم اه اون یه هرزه واقعیه(لیا با کوک خیانت کرده بود)تا منو دید گفت
لیا:اوووو سلام ددی
-من ددی تو نیستم(عصبی)
لیا:اومم ، واقعا پس چیه منی
-هیچی(سرد)
لیا:کاری میکنم دوباره عاشقم بشی(توی ذهنش)
بعد یهو کوک رو بوسید همون لحظه ا/ت اومد کوک تا ا/ت رو دید یه نقشه زد به سرش اونو پس زد و ا/ت رو نزدیک ‌خودش کرد
لیا:ددی این دختره کیه
-یک من ددی تو نیستم ،و بعدشم دوست دخترمه
لیا: چیییی(از عصبانیت سرخ شده)
ویو ا/ت
کوک گفت من دوست دخرشم چشمام اندازه کاسه شد
لیا:از کجا باور کنم ، اگه راست میگید همو ببوسید(حرصی)
کوک:خیلی خوب باشه
اروم نزدیک ا/ت شد و..
دیدگاه ها (۲)

عشقی از جنس نفرتپارت۱۱ویو کوک بعد اون حرفم لبام رو گذاشتم رو...

عشقی از جنس نفرتپارت ۱۲کوک ویوچ..چی..چییی اون گفت منو دوست د...

ادامه قبلیجیمین: بیا بغلم ببینم چرا بیبی موچیم خوابش نمیگیره...

سناریو بی تی اس وقتی خوابت نمیبره چیکار میکنننامجون: بیب چرا...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط