اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
پارت ۶۷
(ویو نابی)
نابی: مامانی....چند روز می مونی اونجا
مامانی: تقریباً دو هفته یا بیشتر
نابی: دلمون برات تنگ میشه...... خدانگهدار
مامانی بغل کردم که مامانی دیگه رفته واقعا دلم براش تنگ میشه......
ولی الان دلم برای جونگ کوک هم تنگ شده بعد اون روز هم ندیدیم
خودش هیونگ سو بیرون همه اش قرار میزارن...... ولی اون من دوست نداشت
پس مهم نیست....این منم که خودم عذاب می دم امروز هیونگ سو رفته بود
بالای سر موسسه خیریش منم تنها بودم رفتم درگیر طراحی شدم حدوداً ۸
ساعت درگیرش بودم...... خیلی خوشگل شده بود....این نقاشی هیونگ سو
که با دقت انجامش دادم امروز تولدش ....براش کیک گرفتم
برم حاضر بشم اینم بزارم داخل پذیرایی
بعد از چند مین تمام کارام انجام دادم تقریباً تا ده مین دیگه هیونگ سو می یومد
کیک برداشتم و روش شمع گذاشتم یک فش فشه دستم بود که صدای در اومد
صدای هیونگ سو که داشت با یک نفر حرف می زد میومد اومد داخل و چراغ
روشن کرد
نابی: سورپرایز بهترینم
هیونگ سو تعجب کرد.... ولی بعدش قیافه جونگ کوک هم نمایان شد
هیونگ سو: وای.....تولدم یادت بود
نابی: هوم.....
رفتم سمتش کیک جلوش گرفتم
نابی: شمع فوت کن
و شمع فوت کرد..... واقعا از خوشحالیش ذوق کردم کیک گذاشتم روی میز
پریدم بغلش
هیونگ سو: ممنون خوشگل ترین دختر دنیا
نابی: تولدت مبارک کیوت ترین
ولی جونگ کوک عجیب نگام می کرد ولی چرا..........از بغلش بیرون اومدم
دستش گرفتم به سمت طراحی که ازش کردم بردم
نابی : این ببین...
اومد گونه هام بوسید
هیونگ سو: وای ممنون کوچولو.....کیوت
نابی: وظیفه است که تنها پسر عموم خوشحال کنم
جونگ کوک:.....................

پارت ۶۷
(ویو نابی)
نابی: مامانی....چند روز می مونی اونجا
مامانی: تقریباً دو هفته یا بیشتر
نابی: دلمون برات تنگ میشه...... خدانگهدار
مامانی بغل کردم که مامانی دیگه رفته واقعا دلم براش تنگ میشه......
ولی الان دلم برای جونگ کوک هم تنگ شده بعد اون روز هم ندیدیم
خودش هیونگ سو بیرون همه اش قرار میزارن...... ولی اون من دوست نداشت
پس مهم نیست....این منم که خودم عذاب می دم امروز هیونگ سو رفته بود
بالای سر موسسه خیریش منم تنها بودم رفتم درگیر طراحی شدم حدوداً ۸
ساعت درگیرش بودم...... خیلی خوشگل شده بود....این نقاشی هیونگ سو
که با دقت انجامش دادم امروز تولدش ....براش کیک گرفتم
برم حاضر بشم اینم بزارم داخل پذیرایی
بعد از چند مین تمام کارام انجام دادم تقریباً تا ده مین دیگه هیونگ سو می یومد
کیک برداشتم و روش شمع گذاشتم یک فش فشه دستم بود که صدای در اومد
صدای هیونگ سو که داشت با یک نفر حرف می زد میومد اومد داخل و چراغ
روشن کرد
نابی: سورپرایز بهترینم
هیونگ سو تعجب کرد.... ولی بعدش قیافه جونگ کوک هم نمایان شد
هیونگ سو: وای.....تولدم یادت بود
نابی: هوم.....
رفتم سمتش کیک جلوش گرفتم
نابی: شمع فوت کن
و شمع فوت کرد..... واقعا از خوشحالیش ذوق کردم کیک گذاشتم روی میز
پریدم بغلش
هیونگ سو: ممنون خوشگل ترین دختر دنیا
نابی: تولدت مبارک کیوت ترین
ولی جونگ کوک عجیب نگام می کرد ولی چرا..........از بغلش بیرون اومدم
دستش گرفتم به سمت طراحی که ازش کردم بردم
نابی : این ببین...
اومد گونه هام بوسید
هیونگ سو: وای ممنون کوچولو.....کیوت
نابی: وظیفه است که تنها پسر عموم خوشحال کنم
جونگ کوک:.....................

- ۱۰.۳k
- ۰۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط