طرح خوانش ده روز آخر
#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_پنجم
#قسمت_بیست_و_هفتم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
... کار جالب ولی در دل شب و مقابل دشمن، فوقالعاده خطرناک و غیراصولی بود. همین موضوع باعث جلب توجه دشمن شده و آتش دشمن به سمت آنها بیشتر شده بود؛ اما ما که بدون سر و صدا در سمت چپ مستقر بودیم، خطر خاصی فعلاً تهدیدمان نمیکرد.
سریع با عمار تماسگرفتم و قضیه را گفتم و پیشنهاد کردم که سریع از زینبیون فاصله بگیریم و تا آسیبی ندیدیم جلوتر برویم. عمار هم موافقت کرد و گفت: «حرکت کنید.»
به سرعت نیروها را بلند کردیم و دستور حرکت دادیم. تیر و ترکشهای پراکندهای اطـــراف ما هم میآمد اما دقیق نبود. چون دشمن مسیر و موقعیت دقیق ما را نمیدانست، ما بهراحتی پیشروی میکردیم. مسیر بهطور کامل شناسایی نشده بود. عمار گفت: «مالک خودت برو جلو و مسیر را پیداکن.»
من با ده نفر دیگر بهعنوان دیدهور جلو (به منظور جلوگیری از غافلگیری یگان در حال حرکت در جلو و جناحین یگان، عناصری با عنوان دیدهور گمارده میشوند.)، جلوتر حرکت میکردیم.
ابراهیم هم حدود پنجاه متر عقبتر با حامد و بقیه نیروها میآمدند.
حدود یک کیلومتری در حاشیه جاده نرفته بودیم که عمار تماس گرفت و گفت: «صبر کنید!»
دستور توقف دادم. همه نیروها متوقف شدند و نشستند در کنار جاده که افتادگی شانۀ حدود یکمتری داشت. نیروهای همراه ابراهیم هم در حاشیه جاده موضع گرفتند. عمار که ما را با دوربین کنترل میکرد، گفت: «بیست متر جلوتر سمت چپ و راست جاده،چند تا تک ساختمون هست که باید پاکسازی بشه.»
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅---
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_پنجم
#قسمت_بیست_و_هفتم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
... کار جالب ولی در دل شب و مقابل دشمن، فوقالعاده خطرناک و غیراصولی بود. همین موضوع باعث جلب توجه دشمن شده و آتش دشمن به سمت آنها بیشتر شده بود؛ اما ما که بدون سر و صدا در سمت چپ مستقر بودیم، خطر خاصی فعلاً تهدیدمان نمیکرد.
سریع با عمار تماسگرفتم و قضیه را گفتم و پیشنهاد کردم که سریع از زینبیون فاصله بگیریم و تا آسیبی ندیدیم جلوتر برویم. عمار هم موافقت کرد و گفت: «حرکت کنید.»
به سرعت نیروها را بلند کردیم و دستور حرکت دادیم. تیر و ترکشهای پراکندهای اطـــراف ما هم میآمد اما دقیق نبود. چون دشمن مسیر و موقعیت دقیق ما را نمیدانست، ما بهراحتی پیشروی میکردیم. مسیر بهطور کامل شناسایی نشده بود. عمار گفت: «مالک خودت برو جلو و مسیر را پیداکن.»
من با ده نفر دیگر بهعنوان دیدهور جلو (به منظور جلوگیری از غافلگیری یگان در حال حرکت در جلو و جناحین یگان، عناصری با عنوان دیدهور گمارده میشوند.)، جلوتر حرکت میکردیم.
ابراهیم هم حدود پنجاه متر عقبتر با حامد و بقیه نیروها میآمدند.
حدود یک کیلومتری در حاشیه جاده نرفته بودیم که عمار تماس گرفت و گفت: «صبر کنید!»
دستور توقف دادم. همه نیروها متوقف شدند و نشستند در کنار جاده که افتادگی شانۀ حدود یکمتری داشت. نیروهای همراه ابراهیم هم در حاشیه جاده موضع گرفتند. عمار که ما را با دوربین کنترل میکرد، گفت: «بیست متر جلوتر سمت چپ و راست جاده،چند تا تک ساختمون هست که باید پاکسازی بشه.»
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅---
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۱.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.