پارت ۲۹ ( زندگی من 🩰 ) اردو 🚃
پارت ۲۹ ( زندگی من 🩰 ) اردو 🚃
با ماشین رفتیم یه جایی به اسم ( زمین ستاره ⭐ ) همین که رفتم داخل اولین چیزی که دیدم تلسکوپ بود 🤩 بعد لیلی رو دیدم که بایساده بود رفتم پیشش
املی 🩷 : سلام لیلی پس آلیس کو ؟
لیلی : گفت نمیاد
املی 🩷 : اوه ! باشه
و لیلی با یکی از دوستاش رفت
( یه کلاس دیگه هم باهامون بود )
بعد تو زمین چمنش مکس 💙 جک 💚 و لوکا 🩵 رو دیدیم 😊
من فکر میکردم لوکا 🩵 نمیاد ولی اومد 😃 🥳
بعدش سلام ملام کردیم 😐 و بهمون گفتن صف بگیرید تا سیاره ها رو نگاه کنیم 😃
صف گرفتیم چند نفر جلوم بودن و ۳ تا پسرا پشتم ( مکس 💙 لوکا 🩵 جک 💚 ) و چند نفر دیگه هم پشتشون 😐
بعد نوبت من رسید و سیاره زحل رو دیدم 😃
خیلی باحال بود
بعد من سورپرایز شدم 🤩 دختر عمم اومده بود چند ساله که ندیدمش ...
اسمش هم کلویی 🩵 تازه از کشور امارات ( دبی ) اومده بود
املی 🩷 : 😮
کلویی 🩵 : سلام املی 🩷
قیافه پسرا : این کیه ؟ این چیه ؟ چرا املی بغلش موکوله 😐
بعد وقتی کلویی 🩵 اومد و احوال پرسی کردیم
سیاره مشتری ( مورد علاقه من 🤩 )
و ماه رو تماشا کردیم ( شاید باورتون نشه ولی رو ماه رد پا بود 😮 )
راستی یه کتاب داستان درست کردم درباره خوابم 🫢
بعد به پسرا نشون دادم بعدش شوکول ایرانی و شوکول دبی خوردیم ( همون شکلات هایی که پسته ترکیبه باهاش « کلویی 🩵 آورده بود » )
و شانس پسرا نسیب اونا هم شد 😁
و من از قصد به لوکا 🩵 دوتا دادم 🙄🤭
بعد وقتی میخواستیم بریم به کادوی کوچیک به لوکا 🩵 دادم 🙄👈👉
بعدش اومدند دنبال جک و لوکا و مکس
وقتی هم اینا رفتن همه جا ساکت بود 😑
بعد ما هم رفتیم خونه 😁
با ماشین رفتیم یه جایی به اسم ( زمین ستاره ⭐ ) همین که رفتم داخل اولین چیزی که دیدم تلسکوپ بود 🤩 بعد لیلی رو دیدم که بایساده بود رفتم پیشش
املی 🩷 : سلام لیلی پس آلیس کو ؟
لیلی : گفت نمیاد
املی 🩷 : اوه ! باشه
و لیلی با یکی از دوستاش رفت
( یه کلاس دیگه هم باهامون بود )
بعد تو زمین چمنش مکس 💙 جک 💚 و لوکا 🩵 رو دیدیم 😊
من فکر میکردم لوکا 🩵 نمیاد ولی اومد 😃 🥳
بعدش سلام ملام کردیم 😐 و بهمون گفتن صف بگیرید تا سیاره ها رو نگاه کنیم 😃
صف گرفتیم چند نفر جلوم بودن و ۳ تا پسرا پشتم ( مکس 💙 لوکا 🩵 جک 💚 ) و چند نفر دیگه هم پشتشون 😐
بعد نوبت من رسید و سیاره زحل رو دیدم 😃
خیلی باحال بود
بعد من سورپرایز شدم 🤩 دختر عمم اومده بود چند ساله که ندیدمش ...
اسمش هم کلویی 🩵 تازه از کشور امارات ( دبی ) اومده بود
املی 🩷 : 😮
کلویی 🩵 : سلام املی 🩷
قیافه پسرا : این کیه ؟ این چیه ؟ چرا املی بغلش موکوله 😐
بعد وقتی کلویی 🩵 اومد و احوال پرسی کردیم
سیاره مشتری ( مورد علاقه من 🤩 )
و ماه رو تماشا کردیم ( شاید باورتون نشه ولی رو ماه رد پا بود 😮 )
راستی یه کتاب داستان درست کردم درباره خوابم 🫢
بعد به پسرا نشون دادم بعدش شوکول ایرانی و شوکول دبی خوردیم ( همون شکلات هایی که پسته ترکیبه باهاش « کلویی 🩵 آورده بود » )
و شانس پسرا نسیب اونا هم شد 😁
و من از قصد به لوکا 🩵 دوتا دادم 🙄🤭
بعد وقتی میخواستیم بریم به کادوی کوچیک به لوکا 🩵 دادم 🙄👈👉
بعدش اومدند دنبال جک و لوکا و مکس
وقتی هم اینا رفتن همه جا ساکت بود 😑
بعد ما هم رفتیم خونه 😁
۸۲۷
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.