وقتی مرا در آغوش میگرفت چشمانش را می بست نمیدانم از احساس

وقتی مرا در آغوش میگرفت چشمانش را می بست نمیدانم از احساس زیادش بود یا خودرا در آغوش دیگری تصور میکرد
دیدگاه ها (۱)

هَـــــــٍٍََٰٰٰٰٓٓٓٓـٍََْٰٰٰٓٓٓـٍَٰٓـٍَٰٰٰٓٓٓـٍََْٰٰٰٓٓٓـٰٓ...

خدایـــــــــــــا↞چـــــرا تـــــا زنـــــده ایم ↠↯روانــــ...

+ سَلام عَزیزَم خوبے -ـ last seen a long time ago + مَن نہ ...

•|خــیــلــی سَـخـتــه بـــا عــصـبـانـیت•|عــکسـاشـو اَز گو...

💕وقتی که روح عشق رااینگونه عریان می کنی درواژه های شعر من گو...

وقتی که روح عشق رااینگونه عریان می کنی درواژه های شعر من گوی...

می خواهم با تو باشم ...تویِ یک اتاقِ ساده ی کاهگلی ،با پنجره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط