فیک سرنوشت پارت ۴
فیک سرنوشت پارت ۴
[تبریک میگم ورود مین فاکینگ یونگی رو ب فیک😹🐒]
از زبان یونگی:
هفت سال از وقتی ک اونو ول کردم میگذره...من مجبور بودم
وگرنه جونش ب خطر میفتاد درسته کلی محافظ داشت ولی کسی نمیتونه جلوی اون رو بگیره... اون خطرناک بود
الان اینا مهم نیست مهم اینه اون در امانه
انقدر مشغله فکری اذیتم میکنه
وقتشه یکم ب خودم برسم برم بار
جلوی در بار:
_آه این کیهیون کجاست؟علف زیر پام سبز شد😑
×آنیو یونگ😃
_کار خوبی کردی زود رسیدی وگرنه امشب قاتل میشدم😐
×میانه😔اینارو ولش یونگیا بیا بریم ک امشب شبه عشقه😹💃🏻
_امیدوارم اونی ک باید لش مستش بیاد بیرون من باشم چون هنوزم کمر درد دارم از اون موقع ک کولت کردم🙄
×من ک گفتم ببخشید خو حالا بیا بریم خوش بگذرونیم
_بریم😹
از زبان سانی:
اوف هیچ وقت شادی ک توی وجودمه میام اینجا کم نمیشه
درسته اینجا عین بار های دیگ هست ولی حال و هوای عجیبی داره ک بم انرژی میده
گوشیم رو در اوردم و زنگ زدم ب سه روم و یونا با مین هی😹
هر چی نباشه ما اکیپیم و قراره دوباره با هم مست کنیم و دیگ نگم بهتره😂🐒
همزمان با هم رسیدیم جلوی بار قرمز جایی ک بهشت ما ب حساب میومد
اون دخترا هم از خانواده مافیا بودن ولی با این تفاوت ک اونا مسئولیت سنگینی نداشتن و همچنین هم مادر داشتن و مخصوصا پدر...
فاز دپ بسه چون وقت عیش و نوشِ😹💃🏻🚬✨
رفتیم تو و از همون اول یونا و مین هی شروع کردن ب رقصیدن
منو سه روم هم رفتیم جای همیشگی مشروب میخوردیم و میخندیدیم:
+سه روم نبودی ببینی ک از ترس داشت میرید ب خودش
~معلوم نیست با بدبخت چیکار کردی ک میخواست واقعا برینه
+سه روما؟؟
~هوم؟!
+بریم برقصیم
~پایم🤤
هر دومون با هم گفتیم:&let's gooooo🤤😛💃🏻😹
همینطوری داشتم خودم رو وسط پیست تکون میدادم ک دستی کمرم رو گرفت و سمت خودش کشید
با گیجی ب فردی ک موهای طوسی و صورت گربه ای داشت نگاه کردم
بعد از چند لحظه ک فهمیدم چی شده دستش رو گرفتم و پیچونمش ک صدای آخ آخ گفتنش رو شنیدم:
+یه بار دیگ دستت ب من بخوره من میدونم با تو
_ببخشید حالا چرا... اخ آی وحشی بازی تو.... آااااای
ولش کردم و رفتم سمت مبل و نشستم روس و مشروب میخوردم...ولی فکرم درگیر اون پسر بود...چرا نگاهش انقدر آشناس؟!
•ادامه در پارت بعد•
[تبریک میگم ورود مین فاکینگ یونگی رو ب فیک😹🐒]
از زبان یونگی:
هفت سال از وقتی ک اونو ول کردم میگذره...من مجبور بودم
وگرنه جونش ب خطر میفتاد درسته کلی محافظ داشت ولی کسی نمیتونه جلوی اون رو بگیره... اون خطرناک بود
الان اینا مهم نیست مهم اینه اون در امانه
انقدر مشغله فکری اذیتم میکنه
وقتشه یکم ب خودم برسم برم بار
جلوی در بار:
_آه این کیهیون کجاست؟علف زیر پام سبز شد😑
×آنیو یونگ😃
_کار خوبی کردی زود رسیدی وگرنه امشب قاتل میشدم😐
×میانه😔اینارو ولش یونگیا بیا بریم ک امشب شبه عشقه😹💃🏻
_امیدوارم اونی ک باید لش مستش بیاد بیرون من باشم چون هنوزم کمر درد دارم از اون موقع ک کولت کردم🙄
×من ک گفتم ببخشید خو حالا بیا بریم خوش بگذرونیم
_بریم😹
از زبان سانی:
اوف هیچ وقت شادی ک توی وجودمه میام اینجا کم نمیشه
درسته اینجا عین بار های دیگ هست ولی حال و هوای عجیبی داره ک بم انرژی میده
گوشیم رو در اوردم و زنگ زدم ب سه روم و یونا با مین هی😹
هر چی نباشه ما اکیپیم و قراره دوباره با هم مست کنیم و دیگ نگم بهتره😂🐒
همزمان با هم رسیدیم جلوی بار قرمز جایی ک بهشت ما ب حساب میومد
اون دخترا هم از خانواده مافیا بودن ولی با این تفاوت ک اونا مسئولیت سنگینی نداشتن و همچنین هم مادر داشتن و مخصوصا پدر...
فاز دپ بسه چون وقت عیش و نوشِ😹💃🏻🚬✨
رفتیم تو و از همون اول یونا و مین هی شروع کردن ب رقصیدن
منو سه روم هم رفتیم جای همیشگی مشروب میخوردیم و میخندیدیم:
+سه روم نبودی ببینی ک از ترس داشت میرید ب خودش
~معلوم نیست با بدبخت چیکار کردی ک میخواست واقعا برینه
+سه روما؟؟
~هوم؟!
+بریم برقصیم
~پایم🤤
هر دومون با هم گفتیم:&let's gooooo🤤😛💃🏻😹
همینطوری داشتم خودم رو وسط پیست تکون میدادم ک دستی کمرم رو گرفت و سمت خودش کشید
با گیجی ب فردی ک موهای طوسی و صورت گربه ای داشت نگاه کردم
بعد از چند لحظه ک فهمیدم چی شده دستش رو گرفتم و پیچونمش ک صدای آخ آخ گفتنش رو شنیدم:
+یه بار دیگ دستت ب من بخوره من میدونم با تو
_ببخشید حالا چرا... اخ آی وحشی بازی تو.... آااااای
ولش کردم و رفتم سمت مبل و نشستم روس و مشروب میخوردم...ولی فکرم درگیر اون پسر بود...چرا نگاهش انقدر آشناس؟!
•ادامه در پارت بعد•
۱۲.۶k
۱۶ فروردین ۱۴۰۰