My Ex
#My_Ex
part 7
ویو جنگکوک
داشتیم غذا میخوردیم که دیدم داره با غذا بازی میکنه
چیزی نگفتم بعر چند دقیقع بلند د بره اتاقش
-ا/ت؟!
+جا... بله!
-میگم حالت خوبه؟!
+آره
-آخه رنگت پرید، غذاهم نخوردی
+نه! خوبم، میرم یه ذره استراحت کنم
-اوکی
ولی شک داشتم که حالش خوب باشه نگرانش شدم غذا که خوردم جمعشون کردم ظرفا رو شستم نشستم تلویزیون ببینم
هیچ فیلمی نداشت آیشش حوصلم سر رفته بود
دلم میخواست با ا/ت حرف بزنم
ولی حس میکنم یچی هست نمیخواد بهم بگه امروز حالش خوب نبود چیکارش کنم؟!
چجوری باهاش حرف بزنم؟!
یه بهونه میخوام باهاش حرف بزنم...
(در زدن)
-ا/ت میتونم بیام داخل؟!
+بیا...(بیحال)
-رفتم داخل دیدم رو تخت دراز کشید پتو دور خودش پیچیده رنگش پریده لباش کبود شده
-ا/ت.... چرا اینطوری شدی.. حالت خوبه؟!(نگران)
+اره... خوبم چیزیم نیست
-رنگ و روت پریده چجوری خوبی... تب داری؟!
جنگکوک اومد کنار تختش نشست دستش گذاشت رو پیشونیش ا/ت هم فقط نگاش میکرد حال تکون خوردن نداشت
که دردش بیشتر شد
+آیییی... دلم میشه اون قرص روی میزم و بهم بدی
-اره
جنگکوک سریع یه لیوان اب اورد با قرص داد بهش
-قرص چیه؟! واسه چ...(با قرص نگاه کرد)
-پریود؟؟!!
+آیش پسره فضول اره
-خب چرا زودتر نمیگی
+خب بگم که چیکار کنی
-چرا انقدر تو لجباز و یه دنده ای(سریع از اتاق رفت بیرون)
-وقتی پریود میشه خیلی حساس تر لجباز تر یه دنده تررر میشه
(جنگکوک رفت برای خوراکی هاایی ک ا/ت خیلی دوس داشت خرید یه ذره خرت وپرت خرید ک داشت می اومد خونه چشمش به یه خرس بزرگ بنفش خورد
رنگ بنفش رنگ مورد علاقه ا/تع اونم براش گرفت)
-امیدوارم سلیقش تغییر نکرده باشه...
ویو ا/ت
+جنگکوک بعد نیم ساعت اومد تو اتاقم ولی ایندفع دست خالی نبود خدااا جوننن این همه خوراکییی!!
+این.. اینا چین؟؟!!!
-خوراکی هایی ک دوست داری البته نمیدونم هنوزم دوسشون داری یا نه(دستش برد لای موهاش با حالت گیجی به ا/ت نگاه کرد)
+ ممنونم کوکی:)
-کوکی.... خیلی وقت بود کسی اینطوری صدام نزده بود
-خب بلند شو بشین برات کیسه اب گرم گرفتم یادم اون موقع دردت و اروم میکرد(کیسه اب گرم گذاشت روی شکم ا/ت)
-هااایه سوپرایز برات دارم
+سوپرایز...؟!
-اره....
ادامه دارد...
follower: 105
part 7
ویو جنگکوک
داشتیم غذا میخوردیم که دیدم داره با غذا بازی میکنه
چیزی نگفتم بعر چند دقیقع بلند د بره اتاقش
-ا/ت؟!
+جا... بله!
-میگم حالت خوبه؟!
+آره
-آخه رنگت پرید، غذاهم نخوردی
+نه! خوبم، میرم یه ذره استراحت کنم
-اوکی
ولی شک داشتم که حالش خوب باشه نگرانش شدم غذا که خوردم جمعشون کردم ظرفا رو شستم نشستم تلویزیون ببینم
هیچ فیلمی نداشت آیشش حوصلم سر رفته بود
دلم میخواست با ا/ت حرف بزنم
ولی حس میکنم یچی هست نمیخواد بهم بگه امروز حالش خوب نبود چیکارش کنم؟!
چجوری باهاش حرف بزنم؟!
یه بهونه میخوام باهاش حرف بزنم...
(در زدن)
-ا/ت میتونم بیام داخل؟!
+بیا...(بیحال)
-رفتم داخل دیدم رو تخت دراز کشید پتو دور خودش پیچیده رنگش پریده لباش کبود شده
-ا/ت.... چرا اینطوری شدی.. حالت خوبه؟!(نگران)
+اره... خوبم چیزیم نیست
-رنگ و روت پریده چجوری خوبی... تب داری؟!
جنگکوک اومد کنار تختش نشست دستش گذاشت رو پیشونیش ا/ت هم فقط نگاش میکرد حال تکون خوردن نداشت
که دردش بیشتر شد
+آیییی... دلم میشه اون قرص روی میزم و بهم بدی
-اره
جنگکوک سریع یه لیوان اب اورد با قرص داد بهش
-قرص چیه؟! واسه چ...(با قرص نگاه کرد)
-پریود؟؟!!
+آیش پسره فضول اره
-خب چرا زودتر نمیگی
+خب بگم که چیکار کنی
-چرا انقدر تو لجباز و یه دنده ای(سریع از اتاق رفت بیرون)
-وقتی پریود میشه خیلی حساس تر لجباز تر یه دنده تررر میشه
(جنگکوک رفت برای خوراکی هاایی ک ا/ت خیلی دوس داشت خرید یه ذره خرت وپرت خرید ک داشت می اومد خونه چشمش به یه خرس بزرگ بنفش خورد
رنگ بنفش رنگ مورد علاقه ا/تع اونم براش گرفت)
-امیدوارم سلیقش تغییر نکرده باشه...
ویو ا/ت
+جنگکوک بعد نیم ساعت اومد تو اتاقم ولی ایندفع دست خالی نبود خدااا جوننن این همه خوراکییی!!
+این.. اینا چین؟؟!!!
-خوراکی هایی ک دوست داری البته نمیدونم هنوزم دوسشون داری یا نه(دستش برد لای موهاش با حالت گیجی به ا/ت نگاه کرد)
+ ممنونم کوکی:)
-کوکی.... خیلی وقت بود کسی اینطوری صدام نزده بود
-خب بلند شو بشین برات کیسه اب گرم گرفتم یادم اون موقع دردت و اروم میکرد(کیسه اب گرم گذاشت روی شکم ا/ت)
-هااایه سوپرایز برات دارم
+سوپرایز...؟!
-اره....
ادامه دارد...
follower: 105
۱۰.۶k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.