My Ex
#My_Ex
part 6
-ا/ت... من... من دوست دارم
+واقعا دلم میخواست بهت بگم منم ولی... وقتی به قبل فکر میکنم بهتر همون هم اتاقیم بمونی متاسفم
-نه هیچوقت دیگع اونطوری نمیشه، من بعداز اون موقع هر روز و بفکرت بودم حتا یه لحظه نمیتونستم بفکرت نباشم من....
+بسته نمیخوام چیزی بشنوم ادما یبار بهشون فرصت داده میشه دیگه باید خودشون بفهمن چجوری ازش استفاده کنن
-ولی ادما تا وقتی چیزی رو دارن ارزششو نمیدونن...
+آره خب درسته، توهم ارزش چیزی ک داشتی رو بر خلاف من نمیدونستی
-ولی...
+حق اعتراض نداری
-خب پس این بوسه چی بود؟!
-چرا الکی امیدوارم میکنی
+ الکی نبود... چیزه من خستم میخوام بخوابم
-هوم(اشک)
+میدونی بعضی وقتا بهمون فرصت دوباره داده میشه ولی خودمون نمیفهمیم چرا چون ناامیدیم چون یه بار شکست خوردیم فکر میکنیم دیگه نمیشه
-(چشاش برق زد) این یعنی
+هیس... میخوام بخوابم برو
-چشم، خواب خوب مثلا بودن با من و ببینی(خنده شیطونی)
+همچنین.... وایسا چی گفتی
جنگکوک سریع از اتاق رفت بیرون
+هه پسره ای پرو(خنده)
"فردا ساعت 7صبح"
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدم رفتم بیرون کسی نبود رفتم اشپزخونه یچی درست کنم بخورم
یه نودل گوشت درست کردم
نشستم خوردم
بعد رفتگ سمت اتاق جنگکوک دیدم نیستش
+خب حالا ک نیست یه کوشولو خوشگذرونی
خب خوشگذرونی من چیه؟! اهنگ گوش دادن رقصیدن
رفتم تو اتاقم اهنگمو پلی کردم یه ذره رقصیدم بعد فکر زدم موهامو کرلی کنم به خودم برسم
شروع کردم به کرلی کردن موهام
خب چون بلند بود زمان میبرد ساعت 7 ونیم شروع کردم ساعت 9 ربع تموم شد
خب من یه ذره ملایم کار میکنم
بعد روتین پوستی مو انجام دادم خواستم ارایش کنم ک یهو زیر دلم تیر کشید
واییی نههه رفتم دستشویی دیدم بلهه پر*یود شدم
ریدم تو این وضع اخه الان وقتش بود آیشش
لباسمو عوض کردم یه شلوار مشکی گشاد با یه دورس مشکی سفید پوشیدم
یه قرص خوردم که درد بیشتر نشه اگه زیاد بشه واهای
"3بعدظهر"
ویو جنگکوک
امروز رفته بودم شرکت تا یه سری از کار رو ردیف کنم کارم تموم شد رفتم سمت خونه
وارد خونه شدم بوی غذا تو خونه پیچیده بود ک یهو شکم قار و قور کرد این بوی دستپخت ا/ت اخ چقدر دلم غذا خونگی میخواست
-سلااام من اومدمم
+سلام
-موهاشششش خداییی من فر کردهه وقتی موهاش فر میکنه خیلی کیوت میشه
-وای چه بوی راه انداختی
+برو لباساتو عوض کن بیا ناهارتو بخور
+تا جنگکوک لباساشو عوض کنه ناهار روی میز چیدم
داشتم براش غذا رو میکشدم ک اومد سر میز
-به به چه کردی
+نوش جون
چون درد داشتم نمیتونستم غذا زیاد بخورم اشتهام کور شده بود
ادامه دارد....
پارت بعد:
follower: 100
part 6
-ا/ت... من... من دوست دارم
+واقعا دلم میخواست بهت بگم منم ولی... وقتی به قبل فکر میکنم بهتر همون هم اتاقیم بمونی متاسفم
-نه هیچوقت دیگع اونطوری نمیشه، من بعداز اون موقع هر روز و بفکرت بودم حتا یه لحظه نمیتونستم بفکرت نباشم من....
+بسته نمیخوام چیزی بشنوم ادما یبار بهشون فرصت داده میشه دیگه باید خودشون بفهمن چجوری ازش استفاده کنن
-ولی ادما تا وقتی چیزی رو دارن ارزششو نمیدونن...
+آره خب درسته، توهم ارزش چیزی ک داشتی رو بر خلاف من نمیدونستی
-ولی...
+حق اعتراض نداری
-خب پس این بوسه چی بود؟!
-چرا الکی امیدوارم میکنی
+ الکی نبود... چیزه من خستم میخوام بخوابم
-هوم(اشک)
+میدونی بعضی وقتا بهمون فرصت دوباره داده میشه ولی خودمون نمیفهمیم چرا چون ناامیدیم چون یه بار شکست خوردیم فکر میکنیم دیگه نمیشه
-(چشاش برق زد) این یعنی
+هیس... میخوام بخوابم برو
-چشم، خواب خوب مثلا بودن با من و ببینی(خنده شیطونی)
+همچنین.... وایسا چی گفتی
جنگکوک سریع از اتاق رفت بیرون
+هه پسره ای پرو(خنده)
"فردا ساعت 7صبح"
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدم رفتم بیرون کسی نبود رفتم اشپزخونه یچی درست کنم بخورم
یه نودل گوشت درست کردم
نشستم خوردم
بعد رفتگ سمت اتاق جنگکوک دیدم نیستش
+خب حالا ک نیست یه کوشولو خوشگذرونی
خب خوشگذرونی من چیه؟! اهنگ گوش دادن رقصیدن
رفتم تو اتاقم اهنگمو پلی کردم یه ذره رقصیدم بعد فکر زدم موهامو کرلی کنم به خودم برسم
شروع کردم به کرلی کردن موهام
خب چون بلند بود زمان میبرد ساعت 7 ونیم شروع کردم ساعت 9 ربع تموم شد
خب من یه ذره ملایم کار میکنم
بعد روتین پوستی مو انجام دادم خواستم ارایش کنم ک یهو زیر دلم تیر کشید
واییی نههه رفتم دستشویی دیدم بلهه پر*یود شدم
ریدم تو این وضع اخه الان وقتش بود آیشش
لباسمو عوض کردم یه شلوار مشکی گشاد با یه دورس مشکی سفید پوشیدم
یه قرص خوردم که درد بیشتر نشه اگه زیاد بشه واهای
"3بعدظهر"
ویو جنگکوک
امروز رفته بودم شرکت تا یه سری از کار رو ردیف کنم کارم تموم شد رفتم سمت خونه
وارد خونه شدم بوی غذا تو خونه پیچیده بود ک یهو شکم قار و قور کرد این بوی دستپخت ا/ت اخ چقدر دلم غذا خونگی میخواست
-سلااام من اومدمم
+سلام
-موهاشششش خداییی من فر کردهه وقتی موهاش فر میکنه خیلی کیوت میشه
-وای چه بوی راه انداختی
+برو لباساتو عوض کن بیا ناهارتو بخور
+تا جنگکوک لباساشو عوض کنه ناهار روی میز چیدم
داشتم براش غذا رو میکشدم ک اومد سر میز
-به به چه کردی
+نوش جون
چون درد داشتم نمیتونستم غذا زیاد بخورم اشتهام کور شده بود
ادامه دارد....
پارت بعد:
follower: 100
۶.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.