مرا ببخش اگر دوستت دارم

مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی آید
نه به این خاطر که "مهربانی" کردن بلد نبود ...
بلد بود ...
نه به خاطر این که "کم" بود و "کم حرف" بود ...
نه!
نه از آن جهت که "سرد" و "سنگین" و "مغرور" بود ...
نه به این دلیل که
"صبح بخیر" هایِ از نانِ شب واجب ترش به راه نبود ...
نه برای این که "شب بخیر" های مرفین دارش قضا می شد
و به حالت هایِ مختلف انتظار به خواب می رفتم ...
نه !
نه به خاطر آن همه "خودداری" ...
نه آن اندازه یِ باور نکردنی تظاهر به "بی تفاوتی" ...
نه آن حجم عظیم از "سنگدلی" ...
نه به خاطر آن همه "تحملِ" غیرِ قابلِ تحمل،
و تنها از این بابت
که این همه می توانست احساسات درونی اش را
سرکوب کند،
به دلیل این که احساس می کردم
درون خودش را ویران و ویرانه کرده بود ...
دیگر کنارش احساس آرامش و امنیت نمی کردم!
"سنگین دلی" که تا این حد با "خود" نامهربان بود
چگونه می توانست "دیگری" را
نه بیش از اندازه
که به جا و به اندازه دوست بدارد؟
دیدگاه ها (۲)

از این تنهایی هزارساله خسته‌‌ام...از این که صدای تو را بشنوم...

اگــر روزی یقیــن کــردی . . .جهــان جــای کمــی‌ دارد . . ‌...

کــاش مـی‌شــد عمــر خــود را . . .هـدیـه مـی‌دادم بــه او ....

نمی خواهم فیلم بازی کنمهنوز زندگی را دوست دارمکه قرص هایم را...

وانشات اینوماکی//پارت ۳

رومان مافیایی پارت ۳ وارد امارت شدیم و ...٪چیشده چرا وایسادی...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط