PART 8
#PART_8
#family_Jeon
#تابع_قوانین_ویسگون
#تابع_قوانین_ویسگون
ته ویو*
رفتم تو اتاقم درو محکم بستم و قفل کردم
سر میز آرایشم رفتم
با دستام به میز میکوبیدم و با داد میگفتم
_خدا لعنتت کنهه! لعنت!
بعد چندبار کوبیدن آروم شدم نفس عمیقی کشیدم
_میدونم چیکارت کنم،،،بزار فرداشب برسه
رفتم رو تختی دراز کشیدم و خوابیدم
جیمین ویو*
میخواستم برم خونه ام که پدر بزرگِ تهیونگ گفت میتونم بمونم تشکر کردم و ادای احترام کردم که جونگ کوک گفت
میتونی اتاق من بمونی
~جینچا؟
آره مشکلی نداره
~ممنونم
دوباره ادای احترام کردم که پدر بزرگش گفت
×اگه تو اتاق جونگ کوک راحت نبودی اتاق کناریه تهیونگ اتاق مهمونه میتونی اونجا بمونی
~چشم مجدد ممنونم
جونگ کوک در اتاقشو رام باز کرد و رفتیم داخل
~من باید کجا بخوابم؟
تخت دونفره است میتونی کنار من بخوابی
~میشه یه سوال دیگه بپرسم؟
بگو
~چرا با من خوب رفتار میکنی؟
چون من با اون (منظور تهیونگه😶) رقیبم ولی تو نه
~خب فقط همین ی دلیلیه که داری؟
بعلاوه تو باکره ای درسته؟
با دستام بدنمو گرفتم
~آره ولی...
کاریت ندارم، نگران نباش
~اوم.باشه
دستامو انداختم
فلش بک به فردا🥱*
بیدار شدم ولی بلند نشدم انگار هنوز یکم خسته بودم جونگ کوک هم خواب بود که یهو تهیونگ بدون در زدن وارد اتاق شد خشکش زد سریع بلند شدم و گفتم
~ببین من الان بهت میگم چیشده
_تو چرا تو اتاق مهمان نیستی؟!
~جونگ...جونگ کوک خودش گفت بیام اتا... قش
_توئم به همین راحتی قبول کردی؟اون رقیب منه توئم رفیق منی!
~فقط یه شب بود اون خودش گفت
با داد بهم گفت
_تو نباید قبول میکردی!
~من...من متاسفم
_خب چه فایده؟...
#family_Jeon
#تابع_قوانین_ویسگون
#تابع_قوانین_ویسگون
ته ویو*
رفتم تو اتاقم درو محکم بستم و قفل کردم
سر میز آرایشم رفتم
با دستام به میز میکوبیدم و با داد میگفتم
_خدا لعنتت کنهه! لعنت!
بعد چندبار کوبیدن آروم شدم نفس عمیقی کشیدم
_میدونم چیکارت کنم،،،بزار فرداشب برسه
رفتم رو تختی دراز کشیدم و خوابیدم
جیمین ویو*
میخواستم برم خونه ام که پدر بزرگِ تهیونگ گفت میتونم بمونم تشکر کردم و ادای احترام کردم که جونگ کوک گفت
میتونی اتاق من بمونی
~جینچا؟
آره مشکلی نداره
~ممنونم
دوباره ادای احترام کردم که پدر بزرگش گفت
×اگه تو اتاق جونگ کوک راحت نبودی اتاق کناریه تهیونگ اتاق مهمونه میتونی اونجا بمونی
~چشم مجدد ممنونم
جونگ کوک در اتاقشو رام باز کرد و رفتیم داخل
~من باید کجا بخوابم؟
تخت دونفره است میتونی کنار من بخوابی
~میشه یه سوال دیگه بپرسم؟
بگو
~چرا با من خوب رفتار میکنی؟
چون من با اون (منظور تهیونگه😶) رقیبم ولی تو نه
~خب فقط همین ی دلیلیه که داری؟
بعلاوه تو باکره ای درسته؟
با دستام بدنمو گرفتم
~آره ولی...
کاریت ندارم، نگران نباش
~اوم.باشه
دستامو انداختم
فلش بک به فردا🥱*
بیدار شدم ولی بلند نشدم انگار هنوز یکم خسته بودم جونگ کوک هم خواب بود که یهو تهیونگ بدون در زدن وارد اتاق شد خشکش زد سریع بلند شدم و گفتم
~ببین من الان بهت میگم چیشده
_تو چرا تو اتاق مهمان نیستی؟!
~جونگ...جونگ کوک خودش گفت بیام اتا... قش
_توئم به همین راحتی قبول کردی؟اون رقیب منه توئم رفیق منی!
~فقط یه شب بود اون خودش گفت
با داد بهم گفت
_تو نباید قبول میکردی!
~من...من متاسفم
_خب چه فایده؟...
۴.۶k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.