PART

#PART_7
#family_Jeon

#تابع_قوانین_ویسگون
#تابع_قوانین_ویسگون

ببین من مث تو نیستم و نخواهم بود

_من چمه؟

~بحث نکنین دیگه مث بچه ها شدین

_بچه؟
بچه؟

~اوهوم

+ من برات شبیه بچه ام؟...بیخیال من میرم اتاقم

×جونگ کوک!
برگشتم

+بله پدر جان

×این آخرین باریه که میپرسم کجا رفته بودین؟

+پسر عمه ی عزیزم به کارای همیشگیش رسید

×واضح بگو جونگ کوک

+مگه اون یه فاح.شه نیس؟کسی مث اون هرش...
حرفم با سیلی ای که تو گوشم خورد نصفه موند

×تهیونگ پسر عمه ی توئه درباره اش درست حرف بزن

دستی به صورتم کشیدم و گفتم
+مگه دروغ میگم؟خودم از بار جَمش کردم!

×یعنی چی؟...تهیونگ جونگ کوک چی میگه؟

_پدر من فقد...

اون فقط دوباره رفت بار و از فشار رابطه و الکل به بیمارستان رفتش همین

×گفتم اینکارو نکنی دیگه!

_ولی من...

×ساکت شو برو اتاق و بخواب فردا شب مهمونی در راه داریم

تهیونگ رو به من کرد و گفت
_خدا لعنتت کنه لعنت!
با یه تنه زدن ازم رد شد و به اتاقش رفت...
دیدگاه ها (۱۳)

#PART_8#family_Jeon #تابع_قوانین_ویسگون #تابع_قوانین_ویسگونت...

بچه ها اگه بتونم میخوام کنار فیک تهکوک این دوتا فیک رو هم بز...

به خودم افتخار میکنم که این زیبارو فالو دارم🎀✨🙃

لامصب با صداشون حامله میشی🤰🏻

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

black flower(p,234)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط