فریاد بی صدا
فریاد بی صدا
پارت ۷
شب
دیانا:امشب ارباب مهمونی داشت انواع و اقسام خوراکی ها رو درست کرده بودن
با اینکه فقط یه مهمونی سادی بود با سوزش پشت گردنم به خودم امدم
مهشاد:هوی خره کجایی ۱ ساعته صدات می کنم
دیانا:همینجام
یهو ایفون زنگ خورد و ارباب و دوستاش امد وایسا ببینم این چقدر آشناس
مهشاد:دیانا این امیر نیست
دیانا:خودشه
ارسلان:دوتا خدمه جدید گرفتم دوستان هیز من
امیر:ما کجا هیزیم
ارسلان:اصلا هیز نیستی
رضا:حالا بگو بیاد ببینم
ارسلان:اوکی
دیاناا و مهشاد بیاین
امیر:شما دوتا اینجا چیکار میکنین
ارسلان:میشناسیشون
امیر:........
پارت ۷
شب
دیانا:امشب ارباب مهمونی داشت انواع و اقسام خوراکی ها رو درست کرده بودن
با اینکه فقط یه مهمونی سادی بود با سوزش پشت گردنم به خودم امدم
مهشاد:هوی خره کجایی ۱ ساعته صدات می کنم
دیانا:همینجام
یهو ایفون زنگ خورد و ارباب و دوستاش امد وایسا ببینم این چقدر آشناس
مهشاد:دیانا این امیر نیست
دیانا:خودشه
ارسلان:دوتا خدمه جدید گرفتم دوستان هیز من
امیر:ما کجا هیزیم
ارسلان:اصلا هیز نیستی
رضا:حالا بگو بیاد ببینم
ارسلان:اوکی
دیاناا و مهشاد بیاین
امیر:شما دوتا اینجا چیکار میکنین
ارسلان:میشناسیشون
امیر:........
۱.۰k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.