دوست داشتم در را رو به این هوای خاکستری سرد ببندم
دوست داشتم در را رو به این هوای خاکستری سرد ببندم
گل کفشهایم را روی پادری خانه پاک کنم
و وقتی بر میگردم
تو آنجا ایستاده باشی با فنجان قهوه ات
خسته از نبودنهای من
سیگارت را پک بزنی
و آمدنم را زیر چشمی تماشا کنی
دوست داشتم میگفتی باید با هم صحبت کنیم
بعد دستهایم را میگرفتی ، بی آنکه صحبتی کنیم
#نیکی_فیروز_کوهی
گل کفشهایم را روی پادری خانه پاک کنم
و وقتی بر میگردم
تو آنجا ایستاده باشی با فنجان قهوه ات
خسته از نبودنهای من
سیگارت را پک بزنی
و آمدنم را زیر چشمی تماشا کنی
دوست داشتم میگفتی باید با هم صحبت کنیم
بعد دستهایم را میگرفتی ، بی آنکه صحبتی کنیم
#نیکی_فیروز_کوهی
۲۲۹
۱۰ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.