نرگس
#نرگس
سنگینی نگاه کسی رو خودم حس کردم سرمو بردم بالا که دیدم امیر با اخمای توهم نگام میکرد یه لحظه مردم و زنده شدم با خجالت سرمو اوردم پایین گوشیمو از جیب مانتوم دروردم که یه میسکال از به شماره ناشناس داشتم که بیخیال شدم رفتم تو وات که انگار همه فراموشم کرده بودن هیچکی پیام نفرستاده بود حتی منو از گروه خانوادگی عموهام هم حذف کردم یه نیشخندی زدم و گوشی خاموش کردم و پرت کردم رو میز...
بلاخره غذارو اوردن به دیس جلومنگاه کردم اصلا تمایل به شام نداشتم...داشتم با غدام بازی میکردم که امیر بهمگفت:چرا نمیخوری؟دوست نداری؟میخوای یه چیز دیگه سفارش بدم؟خنده فیکی زدم:نه ممنون میخورم سه تا قاشق بزور خوردم و دیس هل دادم:دست درد نکنه پا شدم که برم دستامو بشورم که امیر مانع رفتنم شد:تو که چیزی نخوردی این همه گشنمه گشنمه همین بود بشین شامتو بخور کلافه بهش نگاه کردم:اشتها ندارم سیر شدم امیر اخم کوچولویی کرد:میشینی بخوری یا بزور خودم بزارم تو دهنت پوف کلافه ای کردم و نشستم دو قاشقش دیگه خوردم همه التماسمو ریختم تو چشام و قیافمو مظلوم کردم و به امیر نگاه کردم:سیر شدم خب امیر خنده ای کرد:باشه حالا قیافه گربه شرک برا خودت نگیر چشم عسلی خنده دندون نمایی کردم و رفتم دستامو شستم برگشتم که بچه ها هنوز داشتن میخوردن رفتم سرجام نشستم گوشیمو برداشتم به ساعت نگاه کردمکه ساعت ۱۲ رو نشون میداد مسعود از جاش بلند شد رفت دستاشو شست اومد کنار ایستاد:ببینم چشم عسلی پایه ای بعدا با بچه ها بریم شهر بازی خیلی خوش میگذره ها وایی اژدهاا نگاهی به هیکلش کردم:مرد گنده از هیکلت خجالت بکش شهربازی به درد دخترت میخوره نه تو زدم زیر خنده:چه ذوقی هم کرده بچه😂😂😂😂مسعود بیشعوری نثارم کرد و نشست سرجاش دختری که میش پرهام نشسته بود رو بهم با لحن مهربونی گفت:عزیزم چند سالته بهش نگاه کردم:۱۴ سالمه اهانی زیر لب گفت و مشغول خوردن غذاش شد تو این ندت مشغول آنالیز کردنش شدم دختری قدمتوسط با پدست گندمی چشمای فندقی سیاه دماغ عملی و لب های قلوه ایی که زیبایی خاصیبش داده بود کلا خوسکل بود که یک روپوش کرمی با زیره سفید و شلوار سفید پوشیده بود نگاهی به دختر کنار رهام انداختم دختری قدبلند پوست سفید و چشمای ابی دماغی که به فرم صورتش میومد لبای قلوه ایی و مانتو زرشکی کوتاه پوشیده بود خیلی کنجکاو شدم که اینا کین ولی بیخیال شدم علی نگاهی بهم کرد:خب حالا خوب اینارو آنالیز کردی چرا دوست دختر منو آنالیز نمیکنی؟؟نگاهی بهش کردم و درجوابش چیزی نگفتم با پرویی بهم گفت:دوست دختر من پوستش گندمیه چاقه چشماش کوچیکه دماغش گنده و همیشه درحال خوردنه میلاد نگاهی بهش انداخت:منظورت منم؟😒
ادمه پست بعدی😊💙👈
سنگینی نگاه کسی رو خودم حس کردم سرمو بردم بالا که دیدم امیر با اخمای توهم نگام میکرد یه لحظه مردم و زنده شدم با خجالت سرمو اوردم پایین گوشیمو از جیب مانتوم دروردم که یه میسکال از به شماره ناشناس داشتم که بیخیال شدم رفتم تو وات که انگار همه فراموشم کرده بودن هیچکی پیام نفرستاده بود حتی منو از گروه خانوادگی عموهام هم حذف کردم یه نیشخندی زدم و گوشی خاموش کردم و پرت کردم رو میز...
بلاخره غذارو اوردن به دیس جلومنگاه کردم اصلا تمایل به شام نداشتم...داشتم با غدام بازی میکردم که امیر بهمگفت:چرا نمیخوری؟دوست نداری؟میخوای یه چیز دیگه سفارش بدم؟خنده فیکی زدم:نه ممنون میخورم سه تا قاشق بزور خوردم و دیس هل دادم:دست درد نکنه پا شدم که برم دستامو بشورم که امیر مانع رفتنم شد:تو که چیزی نخوردی این همه گشنمه گشنمه همین بود بشین شامتو بخور کلافه بهش نگاه کردم:اشتها ندارم سیر شدم امیر اخم کوچولویی کرد:میشینی بخوری یا بزور خودم بزارم تو دهنت پوف کلافه ای کردم و نشستم دو قاشقش دیگه خوردم همه التماسمو ریختم تو چشام و قیافمو مظلوم کردم و به امیر نگاه کردم:سیر شدم خب امیر خنده ای کرد:باشه حالا قیافه گربه شرک برا خودت نگیر چشم عسلی خنده دندون نمایی کردم و رفتم دستامو شستم برگشتم که بچه ها هنوز داشتن میخوردن رفتم سرجام نشستم گوشیمو برداشتم به ساعت نگاه کردمکه ساعت ۱۲ رو نشون میداد مسعود از جاش بلند شد رفت دستاشو شست اومد کنار ایستاد:ببینم چشم عسلی پایه ای بعدا با بچه ها بریم شهر بازی خیلی خوش میگذره ها وایی اژدهاا نگاهی به هیکلش کردم:مرد گنده از هیکلت خجالت بکش شهربازی به درد دخترت میخوره نه تو زدم زیر خنده:چه ذوقی هم کرده بچه😂😂😂😂مسعود بیشعوری نثارم کرد و نشست سرجاش دختری که میش پرهام نشسته بود رو بهم با لحن مهربونی گفت:عزیزم چند سالته بهش نگاه کردم:۱۴ سالمه اهانی زیر لب گفت و مشغول خوردن غذاش شد تو این ندت مشغول آنالیز کردنش شدم دختری قدمتوسط با پدست گندمی چشمای فندقی سیاه دماغ عملی و لب های قلوه ایی که زیبایی خاصیبش داده بود کلا خوسکل بود که یک روپوش کرمی با زیره سفید و شلوار سفید پوشیده بود نگاهی به دختر کنار رهام انداختم دختری قدبلند پوست سفید و چشمای ابی دماغی که به فرم صورتش میومد لبای قلوه ایی و مانتو زرشکی کوتاه پوشیده بود خیلی کنجکاو شدم که اینا کین ولی بیخیال شدم علی نگاهی بهم کرد:خب حالا خوب اینارو آنالیز کردی چرا دوست دختر منو آنالیز نمیکنی؟؟نگاهی بهش کردم و درجوابش چیزی نگفتم با پرویی بهم گفت:دوست دختر من پوستش گندمیه چاقه چشماش کوچیکه دماغش گنده و همیشه درحال خوردنه میلاد نگاهی بهش انداخت:منظورت منم؟😒
ادمه پست بعدی😊💙👈
۳.۷k
۲۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.