Part

Part 2.
توی همین فکر ها بودی که یهو خوردی به دیوار
دستاشو دوطرفت گذاشت جوری که راه فرار نداشتی
÷ازت پرسیدم کجا بودی
-با..با دوستام بیرون بودم
÷آها کدوم دوستات که تا ساعت ۱۲ پیششونی مگه قرار نبود زود بیای هاااا
-......
÷دارم با تو حرف میزنم
-آره ولی ساعت از دستم در رفت
÷اوهوم خوبه کار خودت رو درست کردی
-منظورت چیه
÷خودت میفهمی
دختر رو کشون کشون برد سمت اتاق شکنجه
-نه لطفا
-ازت خواهش میکنم نههههههههه
دختر شروع کرد به گریه کردن اون گریه میکرد اما پسر توجهی نمی‌کرد
دستش رو به زنجیر وصل به سقف بست و پاهای دختر از زمین فاصله داشت
-لطفا نکن
÷ساکت شو رفتی خوشگذرونی حالا من میخوای خوشگذرونی کنم البته به روش خودم
شلاق چرم رو برداشت و سمت ا.ت رفت
÷بشمر
-۱..۲..۳..
-۳۸۵
که پسر دست نگه داشت دست دختر رو آزاد کرد
در لحظه دختر افتاد روی نامجون
دستش رو دور گردنش حلقه کرد و خودش رو روش انداخت
-لطفا دیگه بس کن ازت خواهش میکنم
متقابلا دختر رو بغل کرد و بلندش کرد و به سمت اتاقش رفت دختر رو روی تخت انداخت
و ویسکی که داخل ستل پر از یخ روی میز بود برداشت
و روی دختر ریختش
دختر از سرمای شدید نوشیدنی به خودش جمع شد
.........
دیدگاه ها (۰)

Part 3. ...

تو باعث خندمی حتی وقتی حالم بده :))))@x-o-x-o

موضوع جذاببببب وقتی دیر میای خونه ......Part 1. ...

کی تورو میپرسته:)@x-o-x-o

ܥ݆ܝ̇ߺܥ‌‌ܝ݆ߺߊ‌ܝ‌ࡅ߳ܨ³دخترک دست های کوچکش رو مشت کرد و با تمام ...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط