روز اول روضه بود

روز اول روضه بود؛
میرزا با قدم‌های آرام، و غمی که
پیدا بود قلبش را پر کرده،
روی منبر کوتاه چوبی نشست
.
خانومها یکی‌یکی از راه می‌رسیدند؛
صاحبخانه، هرکس می‌رسید،
☕ چای را تعارف می‌کرد
میرزا شروع کرد به روضه خواندن:
.
بگذارید ماجرای
❤ کربلا را از_آغاز شروع کنیم
اباعبدلله(ع) نمی‌خواست با یزید بیعت کند
اما دین خدا دست نااهلان افتاده بود و
باید برای اصلاح انحرافها کاری میشد
.
.
روز بیست و هشت رجب بود
که همراه خانواده و یاران
از مدینه به سمت مکه راه افتاد 🐫
.
روز هشتم ذی‌الحجه
🍁 کاروان که به دعوت کوفیان،
خواست از مکه خارج شود،
امام حسین (ع)،
فرمودند:
مرگ بر همه فرزندان آدم حتمی‌ست؛
گویی می‌بینم که پیوندهای بدن مرا،
گرگـان بیـابان، از هم ج‌دا می‌کنند، در
سرزمینی میان نواویس و کربلا. هرکه
می‌خواهد خون خود را در راه ما، نثار
کند همراه ما کوچ کند که من صبحگاهِ
امشب کوچ خواهم کرد....🕊
.
.
با این حرف، یکی از زنان روضه
🌧 شروع کرد به گریه کردن
جمعیت به گریه افتاد...
.
میرزا گفت:
روضه امروز، تمام
صلی_لله_علیک_یا_اباعبدلله . . . 💔💔🌴
#محرم #السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین_🖤
دیدگاه ها (۲)

#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین_🖤

دو حبه قند توی فنجانِ گل گاوزبان نسترن می‌اندازم. قیافه هاشم...

💕آدمها....گاهی در زندگی ات می مانند!گاهی در خاطره ات!آن ها ک...

امروزروز اول محرم استنمیدانم ازخداچه میخواهی...اماخدا را به ...

چپتر ۵ _ نقشهاوایل دانشگاه، لیندا خودش را مثل یک سایه نگه می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط