بلک رز part 29
دورغ چرا ولی حالا بهش فکر میکردم واقعا دلم براش تنک شده بود ، همیشه اونو برای خودم میدونستم ، عاشقش نبودم اما معتقد بودم که مال منه و فقط من حق دارم اذیتش کنم ، اون موقعه ام تویه دبیرستان کسی حز من حق نداشت جیمین رو اذیت کنه .
چون با خشم من روبه رو میشد .
دلم میخواست فقط خودم سرش کرم بریزم نه هیچ کس دیگه ای
+ دید زدنت تموم شد ؟
از افکارم بیرون آومدم .
_ من که تورو دید نمیزدم جوجه
اخم غلیظی کرد . مطمئن بودم از شنیدن لفظ جوجه عصبانی شده ...
_ واه واه برا من اخم میکنی ؟
با لبخند کجی ادامه دادم ،
_ خببب ... اگه شام مهمونم کنی شاید دیگه بهت نگم جوجه ....
اخمش پرید و با قیافه واد فاک طوری نگام کرد .
+ خیلی پرویی چهیونگ
خودمو لوس کردم ، باورم نمیشد داشتم برای جیمین خودمو لوس میکردم ، واقعا واسه خودمم جای تعجب داشت ، انگار رفتارم دست خودم نبود
_ این یعنی بله ؟
نفس عمیقی کشید و لبخند کمرنگی زد ،
+ جهنم ، راه بیوفت بریم
_ از الان گفته باشم یه غذای درست حسابی میخواما خسیس بازی در نیاری ...
+ حیف پولام که قراره بره تو شکم تو
_ منت میزاری ؟ !
با خنده گفت،
+ بنده غلط بکنم منت بزارم سر سلیطه ای مثل تو
_ سلیطه عمته مردیکه
+ حرص نخور بیا بریم یه چیزی کوفت کنیم
خندون پشت سرش راه افتادم، حسابی گشنم بود باید تا میتونستم غذا بخورم مخصوصا الان که قرار بود جیمین حساب کنه
وارد رستوران شدیم و پشت میز نشستیم منوی غذا روی میز رو برداشتم و بهش نگاه کردم ، پر از اسمهای عجیب و غریب بود .
تقریبا نصفه بیشترشون رو نمیشناختم
پس بهتر بود از غذاهای کره ایش سفارش بدم
یه نیم نگاهی به جیمین انداختم ، حواسش کلا پرت جای دیگه ای بود حتی یه نگاهم به من نمی کرد .
موهای تویه صورتمو با فوت کنار زدم
_ میدونستی کار خیلی زشتیه وقتی با یه دختر میری دیت حواست به جای دیگه ای باشه و به اطراف مقابلت اهمیت ندی
نگاهش رو از اطرافش گرفت و با همون قیافه بی حس همیشگیش بهم خیره شد .
+ آره ... میدونستم
_ پس چرا تویه هپروتی مردیکه
+ چون نیومدم دیت ... تو خودت خودتو مهمون کردی ...
_ عیششش چقدر نچسب شدی تو ...
ادامه پارت بعد
ببخشید دیر گذاشتم این روزها سرم شلوغه به بزرگواری خودتون ببخشید
چون با خشم من روبه رو میشد .
دلم میخواست فقط خودم سرش کرم بریزم نه هیچ کس دیگه ای
+ دید زدنت تموم شد ؟
از افکارم بیرون آومدم .
_ من که تورو دید نمیزدم جوجه
اخم غلیظی کرد . مطمئن بودم از شنیدن لفظ جوجه عصبانی شده ...
_ واه واه برا من اخم میکنی ؟
با لبخند کجی ادامه دادم ،
_ خببب ... اگه شام مهمونم کنی شاید دیگه بهت نگم جوجه ....
اخمش پرید و با قیافه واد فاک طوری نگام کرد .
+ خیلی پرویی چهیونگ
خودمو لوس کردم ، باورم نمیشد داشتم برای جیمین خودمو لوس میکردم ، واقعا واسه خودمم جای تعجب داشت ، انگار رفتارم دست خودم نبود
_ این یعنی بله ؟
نفس عمیقی کشید و لبخند کمرنگی زد ،
+ جهنم ، راه بیوفت بریم
_ از الان گفته باشم یه غذای درست حسابی میخواما خسیس بازی در نیاری ...
+ حیف پولام که قراره بره تو شکم تو
_ منت میزاری ؟ !
با خنده گفت،
+ بنده غلط بکنم منت بزارم سر سلیطه ای مثل تو
_ سلیطه عمته مردیکه
+ حرص نخور بیا بریم یه چیزی کوفت کنیم
خندون پشت سرش راه افتادم، حسابی گشنم بود باید تا میتونستم غذا بخورم مخصوصا الان که قرار بود جیمین حساب کنه
وارد رستوران شدیم و پشت میز نشستیم منوی غذا روی میز رو برداشتم و بهش نگاه کردم ، پر از اسمهای عجیب و غریب بود .
تقریبا نصفه بیشترشون رو نمیشناختم
پس بهتر بود از غذاهای کره ایش سفارش بدم
یه نیم نگاهی به جیمین انداختم ، حواسش کلا پرت جای دیگه ای بود حتی یه نگاهم به من نمی کرد .
موهای تویه صورتمو با فوت کنار زدم
_ میدونستی کار خیلی زشتیه وقتی با یه دختر میری دیت حواست به جای دیگه ای باشه و به اطراف مقابلت اهمیت ندی
نگاهش رو از اطرافش گرفت و با همون قیافه بی حس همیشگیش بهم خیره شد .
+ آره ... میدونستم
_ پس چرا تویه هپروتی مردیکه
+ چون نیومدم دیت ... تو خودت خودتو مهمون کردی ...
_ عیششش چقدر نچسب شدی تو ...
ادامه پارت بعد
ببخشید دیر گذاشتم این روزها سرم شلوغه به بزرگواری خودتون ببخشید
۶.۰k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.